۱۳۹۴ آبان ۶, چهارشنبه

متن نقد آقای مسعود تاکی در شب شعر انجمن ادبی شهرضا بیستم مهرماه ۱۳۹۴



⁠⁠⁠⁠متن نقد آقای مسعود تاکی در شب شعر انجمن ادبی شهرضا بیستم مهرماه ۱۳۹۴
سلامی چو بوی خوش آشنایی درودی به محضر اعزّه حاضر در جلسه در مدت زمان کوتاهی که در محضرتان هستم البته ببخشید ناچار به اعتراف این نکته ام که شاید زودتر از همه شما حاضران آثار قلمی استاد بهمن بیگی را خوانده ام و بعدها که ناچار بودم متنی شایسته و شیرین و مناسب حال مخاطب برای نسل جوان تازه به بلوغ رسیده دبیرستانی تهیه کنم بار دیگر با نگاهی دقیق تر به آثار این بزرگ مرد قشقایی بپردازم. پایه گذار ادبیات داستانی ایل و عشیره ، استاد محمد بهمن بیگی است چنانکه پایه گذار ادبیات داستانی زندان بزرگ علوی و پایه گذار ادبیات روستایی غلامحسین ساعدی ( گوهر مراد ) است. بحث امشب بنده در باره شیرین ترین و نام آورترین اثر استاد بهمن بیگی ، یعنی « بخارای من ، ایل من » است و البته امشب این سخنم به قول بیهقی « از لونی دیگر » است یعنی نقدی مختصر. بسیاری از عزیزان حاضر در جلسه باخبرند که من بنده سه چهار سال پیش در منطقه موروک در باره آثار استاد بهمن بیگی سخن گفتم و به دنبال آن مقاله ای به درخواست آقای مرادحاصل نادری نوشتم در باره درون مایه آثار این بزرگ مرد تحت عنوان « بهمن بیگی عاشق دانش و زیبایی » امّا سخن امشب : کتاب بخارای من ایل من ، در موقع انتشار خیلی سروصدا کرد. نثر ساده و زیبا و شیرینش را همه تحسین کردند. درون مایه مطالبش هم شیرین و دلپذیر است ، هم توصیفیِ مطلق است. ادبیات روستایی یا شبانی یا عشیره ای آن ، ادبیاتی رمانتیک است وهمه چیز را در حسرت گذشته ، آرمانی و دلفریب جلوه می دهد بدون آن که دل آزار و ملال آور باشد. در توصیف ها ، سرگذشت ها و داستان ها ، همه چیز آرمانی می شود. طبیعت ، آدم ها ، زندگی پر ادبار ایلی و حتی غرور و جهل و تعصب . چنانکه در سرگذشت « شیرویه » می خوانیم. « دختری دلیر از طایفه دره شوری به ساربانی جوان از قبیله فرودست (ساربان) دل باخت. با کمک مادر راه قبیله معشوق یعنی داماد را در پیش گرفت. مردان غیرتمند دره شوری مادر را با تیر از پای درآوردند و حجله عروس را شبانه به گلوله بستند. ( تکیه بر روی مردان غیرتمند ! ) ص 100 دختری از طایفه شش بلوکی با دلداده کولی فرار می کند « کدخدایان دلاور طایفه شش بلوکی راه را بر عاشق و معشوق گرفتند و هر دو را دست و پا در زنجیر به آتش زبانه کش توده انبوهی از هیزم های خشک بلوط سپردند. ص 101 ( تکیه بر روی کدخدایان دلاور ! ) و البته بهمن بیگی نمی گوید : آن ها را وحشیانه سوزاندند بلکه با عبارتی ادبی : آن ها به آتش زبانه کش . . . چون هیچ قرینه ای بر طنز شمردن این دو نکته نمی بینم مگر آن که به آن ها « مِن عندی بچسبانیم » . این نکته روشن می شود که متاسفانه استاد بهمن بیگی ادیب و معلم شریف خلاف همه شواهدی که از قبل از اسلام تا حال بوده و هست به جامعه طبقاتی و عشق و ازدواج درون طبقه دورة فئودالی اندیشیده اند و دیگر آن که خلاف روح ادبیات ، به نوعی خشونت باور دارند آن هم در راه عشق نه تجاوز و عنف. امّا من ، سخن ، فریاد ، سوز دل استاد بهمن بیگی را در مبحث « پیام » در کتاب « اگر قره قاچ نبود » می دانم. لذا به شما مردان عشایری ، به شما معلمان شریف توصیه می کنم پیام را بخوانید و بخوانید تا دغدغه دل این معلم خدمتگزار وشریف و پدر تعلیمات ادبیات عشیره ای را بدانید. شب بخیر
                           

هیچ نظری موجود نیست: