۱۳۹۱ فروردین ۱۷, پنجشنبه

مقاله آقای امیر خسرو قشقایی و جوابیه آن

بهمن بیگی و برنامه اموزش و پرورش عشایر
محمد بهمن بیگی، (تولد ۱۲۹۹ - وفات اردیبهشت ۱۳۸۹(در ایل قشقایی به دنیا آمد. پس از پایان دورهٔ كارشناسی حقوق در دانشگاه تهران ، در راستای سیاست های دولت وقت و حمایت اصل چهار ترومن ، كوشش خود را برای بر پایی مدرسه های سیار برای بچه های ایل آغاز كرد و با پیگیری های خود توانست برنامهٔ سوادآموزی عشایر را به تصویب برساند. او توانست دختران عشایری را نیز به مدرسه های سیار جلب كند و نخستین مركز تربیت معلم عشایری را بنیان نهاد. بهمن بیگی برای كوشش پیگیر خود در راه سوادآموزی به هزاران نفر كودك ترك ، لر ، كرد ، بلوچ ، عرب و تركمن، برندهٔ جایزهٔ سوادآموزی سازمان یونسكو شد. او تجربه های آموزشی خود را در چند كتاب در قالب داستان نوشته است.
محمد بهمن بیگی در سال ۱۲۹۹ در ایل قشقایی در خانوادهٔ محمودخان كلانتر تیره بهمن بیگلو از طایفهٔ عملهٔ قشقایی به هنگام كوچ دیده به جهان گشود. هشت ساله كه شد، پدرش یك منشی استخدام كرد و به خانه آورد كه هم به محمد درس بدهد و هم برای او نامه بنویسد. محمد دو سال نزد آن منشی درس خواند و الفبای سواد را آموخت.
ده ساله بود كه در راستای سیاست تضعیف عشایر و تخته قاپوی اجباری، پدرش را به تبعید به تهران محكوم كردند و شش روز پس از تبعید پدر، مادرش را نیز به گناه فراهم كردن آذوقه برای عشایر مخالف دولت ، به تبعیدگاه همسرش فرستادند. بنابراین، محمد همراه مادر تبعیدی از كوهدشت به تهران آمد و در مدرسهٔ علمیهٔ تهران مشغول تحصیل شد. پس از پایان دورهٔ دبیرستان به دانشكدهٔ حقوق وارد شد و دورهٔ كارشناسی حقوق را در سال ۱۳۲۱ به پایان رساند. او قبل از شروع به همكاری با اصل چهار ترومن، با معرفی یكی از سران ایل قشقایی به آمریكا رفت و پس از مدت بسیار كوتاهی به وطن بازگشت. از آنجا كه در شهر و در كارهای اداری دوام نیاورد پسی از چندی به ایل بازگشت.
نخستین بار ایت الله  مدرس در سال ۱۳۰۳ در مخالفت با سیاست تخته قاپو و اسكان عشایر در پیامی كه به دست رحیمزاده صفوی، مدیر روزنامهٔ آسیای وسطی، برای احمدشاه فرستاد، چنین گفت:« "آیا تربیت ایلات غیر از تخته قاپو راهی ندارد؟ آیا نمیتوان برای ایلات مدارس سیار عشایری و برنامهٔ متناسب درست كرد كه اصول وطن پرستی و مسایل صحی و بهداری و وسایل ضروری فلاحتی به آنها آموخته شود."
اما این اندیشهٔ نوآورانه چندان مورد توجه قرار نگرفت و حتی هنگامی كه در سال ۱۳۰۷ به آموزش عشایر اندكی توجه شد،راه حل را در برپایی مدرسه های شبانه روزی میدانستند. چند مدرسهٔ شبانه روزی برپا شد، اما چون آن مدرسه های ثابت برای دورهٔ ابتدایی بود و كودك ناگزیر میشد از همان سالهای آغاز زندگی دور از پدر و مادر خود و در شرایطی مانند تبعید زندگی كند، در همان آغاز از پیشرفت باز ماند و آموزش و پرورش عشایر نزدیك سه دههٔ دیگر در تبعید ماند.
تحصیل و سوادآموزی در ایل قشقایی، سابقه درخور توجهی دارد. محمدحسین خان قشقایی در كتاب «یادمانده ها » مینویسد:« «در ایل قشقایی [در دوران صولت الدوله] هر بُنكو (شامل سی چهل خانوار كه با هم نسبت خویشاوندی داشتند) یك معلم داشت كه حقوق او به صورت مشترك پرداخت میشد. مطمئناً در آنزمان باسوادانِ ایلِ در حالِ كوچ، بسیار زیادتر از اهالی دهات بودند. صولت الدوله سعی داشت كه بچه ها و جوانان قشقایی باسواد شوند. او همواره كلانتران و روسای بنكوها را به گرفتن معلم و باسواد كردن فرزندانشان تشویق میكرد.
شایان ذكر است، در سال ۱۳۳۰ خورشیدی همزمان با پایه گذاری و برنامه ریزی آموزشی نوین ابتدایی و دبیرستان در سطح كشور، پایه گذاری و تأسیس اولین مدارس عشایری ایران نیز توسط دكتر محمود حسابی (وزیر فرهنگ كابینه دكتر مصدق)، صورت گرفته است .
بنابراین برنامه ریز و بنیانگذار مدارس عشایری ، پروفسور محمود حسابی است كه در سال ۱۳۳۰ كه به عنوان وزیر فرهنگ در كابینه دكتر مصدق فعالیت می كرد اقدام به ایجاد اولین مدارس عشایری نمود.
در ادامه این فعالیت ها، بهمن بیگی نیز چادر سیاه ویژهٔ آموزش خود را از سال ۱۳۳۱ بر پا كرد. به این شیوه، نخستین آموزگار عشایر ایرانی میتوانست در هشت ماه از تابستان و زمستان به مردم ایلش درس بدهد و آنها را به روزگار خویش آگاهتر سازد.
همچنان كه تقاضا برای بر پا كردن مدرسه افزایش مییافت، "ابتدا وزارت آموزش و پرورش میپنداشت كه جز در صورت اسكان ایلات، كه امری ضروری ولی خیلی طولانی بود، تاسیس مدارس امكانپذیر نیست." بهمن بیگی به سفارش یك دوست، می دانست كه:" آمریكاییها میتوانند به او كمك كنند. آنها پیش از این كمكهای زیادی برای اصلاح و برپایی مدرسه های روستایی پرداخته اند."
در همان زمان یك برنامهٔ همكاری فنی و اقتصادی با عنوان اصل چهار در ایران آغاز شده بود. سفارش آن دوست باعث شد كه بهمن بیگی به دیدار مدیركل اصل چهار در استان فارس برود و توسط آقای گیگن روند كارها را سرعت بخشد. بهمن بیگی توانست به كمك دوستانی كه با او همراه شدند برنامه ای را با پنج اصل در زمستان ۱۳۳۲ به تصویب برساند كه طی پیام رسمی به ریاست آموزش و پرورش استان فارس برای اجرا ابلاغ شد.
بر پایهٔ برنامهٔ آموزش عشایر باید برای پایه های اول تا چهارم مدرسه های سیار و برای پایه های پنجم تا نهم مدرسه های شبانه روزی بر پا میشد. همچنین، باید یك مدرسهٔ تربیت معلم ویژهٔ عشایر برای جذب دانش آموزان با مدرك پایان كلاس نهم ساخته میشد و گروهی برای نظارت بر مدرسه های چادری نیز به وجود میآمد. با وجود این، تنها به بر پایی مدرسه های چادری و كار نظارت بسنده شد و ۷۸ مدرسه در ایلات و عشایر بنیانگذاری شد. ادارهٔ این مدرسه ها با آقای بهمن بیگی و دو ناظر دیگر ، بیژن بهادری كشكولی و نادر فرهنگ دره شوری، سپرده شد.
ازآنجا كه در میان عشایر نتوانستند افراد باسوادی برای آموزش پیدا كند، آموزگاران دیپلمهٔ شهری را با وعدهٔ استخدام رسمی و فراهم كردن امكانات لازم برای آسایش آنها به سوی ایل كشاندند. اما پس از یك سال روشن شد كه این آموزگاران نمیتوانند در میان عشایر زندگی كنند و به هنگام كوچ با آنها همراه شوند. به بیان بهمن بیگی:"بچه شهری در ایل میترسید و آب میشد و سگ زرد را شغال میدید." از این رو، چاره را در آن دید كه از خود ایلیاتی ها داوطلب بگیرد و آنها را آموزش بدهد و برای آموزگاری آماده سازد. همه جور آدم داوطلب این كار شده بودند و بهمن بیگی همهٔ آنها را امتحان میكرد كه خط و حساب بدانند. سپس، آنها را به كدخدا میسپرد و ماهی 90-80 تومان برایشان دستمزد تعیین میكرد. اما به دلیل سواد كم آنها، همواره در كنارشان میماند و آنها را راهنمای میكرد. در واقع او از همهٔ مدرسه های عشایری دور و نزدیك بازدید میكرد و مدرسه ای نبود كه خودش تك تك دانش آموزانش را آزمایش نكرده باشد.
یكی دیگر از راهكارهایی كه باعث پیشرفت كار بهمن بیگی شد، دعوت از دولتمردان و اثرگذاران آن زمان برای سفر به آن مناطق بود؛ دعوت به ایل، پذیرایی گرم سنتی و ایلیاتی با همهٔ توش وتوان و سپس سواد و توانایی و استعداد نوشكفتهٔ بچه های ایل را به رخ كشیدن، به امید جذب حمایت مالی و قانونی دولت. در یكی از این برنامه ها، دكتر كریم فاطمی، مدیركل آموزش و پرورش فارس، همراه جمعی از معاونان و مدیركل های ستادی وزارت ، از مدرسه های سیار دیدن كردند. نتیجهٔ دیدار آن شد كه : وزارت موافقت كرد حقوق آموزگاران را بپردازد ، فاطمی یكی از پشتیبانان این برنامه شد و از بهمن بیگی خواستند به استخدام آموزش و پرورش درآید و این كار را به طور رسمی ادامه دهد.
نهادی شدن آموزش در عشایر پس از ده سال با حمایت اصل چهار ترومن و پشتیبانی دكتر كریم فاطمی به ثمر رسید و طرح تعلیمات عشایر در هشتصد و نودمین نشست شورای عالی فرهنگ در تاریخ ۱۰ دی ۱۳۳۴ به تصویب رسید. از آن تاریخ آموزش عشایر توسعه یافت و پایدار شد و بر پایی مدرسه های عشایری به عشایر استان فارس محدود نشد و فرزندان عشایر از ایلهای آذربایجان تا مرزهای شمال شرقی خراسان، از نعمت مدرسه و سواد برخوردار شدند.
بهمن بیگی دانشسرای تربیت معلم عشایری را بنیانگذاری كرد. اما كارشناسان آموزش و پرورش معتقد بودند كه او در كار آموزش و پرورش صاحب نظر نیست و تدریس در دانشسرای تربیت معلم كار افراد متخصص و تحصیلكرده های دانشسرای عالی است.
به این ترتیب ، بهمنبیگی طی ۲۶ سال سرپرستی آموزش عشایر را به عهده داشت.
یكی از كارهای نوآورانهٔ بهمنبیگی كه در پیشبرد هدفهای آموزشی او بسیار سودمند بود، برگزاری اردوهای تربیتی برای دانش آموزان و آموزگاران عشایری در نقاط مختلف عشیره نشین بود. در آن اردوها آموزگاران موفق كارهای خودشان را به آموزگاران دیگر و دانش آموزان دانشسراها، كه در آینده آموزگاران عشایری میشدند، معرفی میكردند. برگزاری رقص و پایكوبی و اجرای موسیقی محلی از دیگر برنامه های این اردوها بود كه در حفظ سنتهای ایلی بسیار سودمند بود و به مردم ایل نشان میداد كه سوادآموزی و دانش اندوزی به فرهنگ ایل سازگار است و به توسعهٔ آن نیز كمك میكند.
دوران بازنشستگی محمد بهمن بیگی بیشتر به ثبت تجربه ها و خاطره ها و نظریه های او در زندگی و كار با عشایر و آموزش و پرورش گذشته است كه حاصل آن چند كتاب در قالب داستانهایی گیرا و خواندنی است.
۱. بهمن بیگی، محمد. عرف و عادت در عشایر فارس، انتشارات بنگاه آذر، ۱۳۲۴ چاپ دوم انتشارات نوید شیراز ۱۳۸۱
۲. بهمن بیگی، محمد. بخارای من ایل من. انتشارات آگاه، ۱۳۶۸
۳. بهمن بیگی، محمد. اگر قرهقاچ نبود. انتشارات باغ آدینه، ۱۳۷۷
۴. بهمن بیگی، محمد. به اجاقت قسم.
5. بهمن بیگی،محمد. طلای شهامت . انتشارات نوید شیراز ۱۳۸۷
محمد بهمن بیگی در یازدهم اردیبهشت اردیبهشت ماه سال ۱۳۸۹ پس از خدمات شایان خود برای نظام آموزشی ایران در شهر شیراز چشم از جهان فرو بست.
گیگن، مدیر برنامهٔ اصل چهار كه از كارهای بهمن بیگی پشتیبانی كرد، در گزارش كار خود، كه به صورت كتابی در آمریكا منتشر شد، دربارهٔ او نوشته است:"او بیش از نیمی از عمر خود را با عشایر گذرانده و با روسای عشایر خوب آشنا بود. آنها نه تنها به خاطر خانوادهاش، بلكه به خاطر تواناییهای خودش به او احترام می گذاشتند".
................................................................
انچه خواندید مختصری بود از زندگینامه محمد بهمن بیگی و اجرای  سیستم سواد اموزی عشایر سیار در راستای اهداف اصل چهار ترومن که توسط وی ابتدا در میان ایل قشقایی و سپس در میان سایر ایلات و عشایر ایران اجرا شد. واما در ادامه سعی خواهیم کرد در قالب چند سوال و جواب تحلیلی از زوایای مختلف بر سیستم امزشی اجرا شده توشط بهمن بیگی در میان ایل قشقایی بپردازیم. در ابتدا لازم است سوالاتی را مطرح کنیم که به نظر میرسد پس از گذشت چندین دهه از
اجرای این برنامه توسط بهمن بیگی هنوز بی جواب مانده است.

1.برنامه اصل چهار ترومن چه بود؟
پیروزی اتحاد جماهیر شوروی بر آلمان هیتلری و سپس پیروزی متفقین در جنگ دوم جهانی ، اشاعه عقاید چپ افراطی در کشورهای اروپایی و آسیایی را در پی داشت. تبلیغات روسیه به نارضایتی های اجتماعی دامن می زد و رژیم های ضعیفی را که تازه از زیر بار جنگ، کمر راست کرده بودند، متزلزل می ساخت. خطر کمونیسم زمانی جدی تر شد که این نظام فکری حکومت های تعدادی از کشورهای شرق اروپا را تغییر داد و تا قلب این قاره پیش رفت.
کمونیسم پس از کشورهای شرقی اروپا به فرانسه، ایتالیا، پرتغال و حتی به انگلستان نیز نفوذ کرد. این پدیده در آسیا نیز ریشه دوانده و پس از نفوذ در کشورهای خاور دور از جمله ویتنام، کامبوج، لائوس و نپال، در هندوستان و افغانستان و ایران نیز جنب و جوش زیادی به وجود آورد. این تحرک در مورد کشورهایی که با اتحاد جماهیر شوروی مرز مشترک داشتند، گسترده تر بود.
گرچه فشار آمریکا بر شوروی برای تخلیه ایران از دید بیشتر مورخان، نقطه شروع اعمال سیاست آمریکا برای جلوگیری از گسترش کمونیسم در ایران به شمار می رود، ولی «دکترین ترومن» آغاز سیاست برنامه ریزی شده آمریکا برای مقابله با کمونیسم و اعمال نفوذ در مناطق مختلف جهان از جمله ایران محسوب می شود.
دکترین ترومن از اولین طرح های آمریکا برای فراهم آوردن زمینه های سلطه بر اروپا و آسیا و از نخستین جلوه های جنگ سرد بود. ترومن در 22 اسفند 1325 ـ یک سال پس از شروع زمامداری ـ طرحی ارائه کرد که به عنوان «دکترین ترومن» شالوده سیاست خارجی آمریکا در سال های پس از جنگ دوم جهانی را پی ریزی کرد. او در این روز در جمع نمایندگان کنگره آمریکا طی نطقی با اشاره به اوضاع بحران یونان و ترکیه که با چپگرایان مسلح درگیر بوده و از بحران اقتصادی رنج می بردند، به لزوم حمایت مالی از حکومت های این دو کشور تاکید کرد.
وی همچنین خواستار بسیج امکانات آمریکا در دفاع از حکومت هایی شد که با گروه های مسلح چپگرا و کمونیست درگیر بودند و تلاش کرد از این حمایت پلی برای ورود به عرصه سیاسی کشورهای نیازمند ساخته و این کشورها را تحت انقیاد خود درآورد. این سخنان زمینه ساز سیاستی شد که ترومن توانست آن را به سایر نقاط اروپا و سپس آسیا تسری دهد.
رییس جمهور آمریکا در اظهارات خود موضع آمریکا را «رویارویی آزادی در برابر استبداد» وانمود کرد و موفق شد تایید نمایندگان کنگره آمریکا را برای تخصیص و ارسال 400 میلیون دلار کمک مالی و اعزام مستشاران نظامی آمریکا به این دو کشور به دست آورد. مهمترین بخش سخنان ترومن چنین بود:
«... کمک به کشورهای آزاد به منزله حفظ امنیت ایالات متحده آمریکا است. برای تامین پیشرفت مسالمت آمیز ملت های آزاد، آمریکا ابتکار و مسوولیت بزرگی را در تاسیس سازمان ملل متحد به عهده گرفته است. این سازمان جهانی برای حفظ آزادی و استقلال کشورهایی که عضویت آن را پذیرفته اند به وجود آمده است، اما باید این هدف ها را با کمک به ملل آزاد در حفظ نهادهای دموکراتیک و تمامیت ارضی آنان در برابر جنبش تجاوزکاری که قصد دارد رژیم های خودکامه را به آنان تحمیل کند، دنبال کنیم. اکنون مسلم شده است که رژیم های خودکامه را از راه تجاوز مستقیم یا غیرمستقیم به ملت های آزاد تحمیل می کنند و در نتیجه اساس صلح بین المللی و نیز امنیت ایالات متحده آمریکا را به خطر می اندازند. به عقیده من سیاست آمریکا باید مبتنی بر حمایت از ملت هایی باشد که در برابر اقلیت های مسلح داخلی و فشار خارجی مقاومت می کنند. ما باید به این ملت های آزاد کمک کنیم تا سرنوشت خود را در دست بگیرند. کمک ما باید به صورت اقتصادی و مالی باشد که برای ایجاد ثبات و تحولات عادی سیاسی ضروری است.
امروزه موجودیت یونان در نتیجه فعالیت های تروریستی هزاران نفر افراد مسلح که از سوی کمونیست ها رهبری می شوند و در بسیاری از نقاط به خصوص در امتداد مرزهای شمالی آن کشور زیر بار اقتدار دولت نمی روند در معرض خطر افتاده است... آینده ترکیه نیز به عنوان یک کشور مستقل و سالم از نظر اقتصادی در نظر مردمان عاشق آزادی سراسر جهان کم اهمیت تر از آینده یونان نیست. یکی از اهداف اولیه سیاست خارجی ایالات متحده ایجاد شرایطی است که در آن ما و سایر ملل قادر باشیم برای ایجاد یک شیوه زندگی فارغ از زور و فشار کار و فعالیت کنیم.
اخیرا اهالی تعدادی از کشورهای جهان گرفتار رژیم های استبدادی شده اند که به رغم میل و اراده شان به آنان تحمیل شده است. دولت ایالات متحده اعتراضات مکرری علیه زور و فشار در لهستان و رومانی و بلغارستان که با نقض موافقتنامه های یالتا صورت گرفته به عمل آورده است... اگر ما در این ساعات سرنوشت ساز در کمک به یونان و ترکیه قصور بورزیم، اثرات آن در غرب و همچنین در شرق بسیار گسترده خواهد بود. ما باید دست به اقدام فوری و قطعی بزنیم. ...»
به دنبال این اظهارات دولت آمریکا ابتدا در 15 خرداد 1326 «طرح مارشال» را ارائه کرد و سپس در 30 دی 1327 ترومن در پیام خود به کنگره، ضمن اعلام اصول گوناگونی در سیاست اقتصادی خود، اصل 4 آن را به اعطای کمک های فنی به کشورهای عقب مانده جهان سوم اختصاص داد. اصل چهارم از اصولی که ترومن در تبیین رویکردهای اقتصادی آمریکا اعلام کرد از مهمترین اصول سیاست خارجی این کشور برای وابسته کردن سیستم اقتصادی کشورها طی سال های پس از جنگ دوم جهانی است. اصل مزبور چنین است:
«ما با یک برنامه شجاعانه برای اینکه پیشرفت های علمی و صنعتی خود را در اختیار مناطق عقب مانده جهان قرار بدهیم این دوره را آغاز می کنیم تا مناطق مزبور به سهم خود به پیشرفت نایل گردند. به عقیده من، ما می توانیم ملت های صلح دوست را از علوم و فنون خود برخوردار سازیم تا بتوانند به میل خود به زندگی بهتری دست یابند. با چنین همکاری با ملت های دیگر می توانیم سرمایه گذاری در مناطقی را که فاقد پیشرفت هستند گسترش دهیم».
ترومن در سوم تیر 1328 لایحه مربوط به کمک های اصل 4 را به کنگره تسلیم کرد و تقاضای 45 میلیون دلار اعتبار نمود که البته با 35 میلیون دلار آن موافقت شد.
«اصل 4 ترومن» در شرایطی مطرح شد که «هری ترومن» رییس جمهور آمریکا موفق شده بود پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) را به وجود آورد و با وارد کردن ترکیه و یونان به جمع اعضای این پیمان، امنیت مدیترانه شرقی را نیز به ناتو گره بزند و آن را به تدریج به امنیت خاورمیانه پیوند دهد. از این تاریخ به بعد تمامی کمک های اقتصادی و سیاسی آمریکا به کشورهای خاورمیانه از جمله ایران در چهارچوب اصل 4 ترومن پرداخت شد.
( برگرفته از مجله سیاست شرق)

2.اهداف اجرای سیستم اموزشی موسوم به اموزش عشایر سیار چه بود؟ و چرا ابتدا باید از قشقایی شروع میشد؟ وچرا باید توسط بهمن بیگی اجرا میشد؟
ایل قشقایی بدلیل دراختیار داشتن موقعیت جغرافیایی وسیع, وضعیت اقتصادی خودکفا و شیوه زندگی منحصر بفرد و همچنین ساختار اجتماعی پیچیده قدرتمندترین جامعه ی سیار جنوب ایران در اواخر دوره ی قاجار و  بعد از ان پهلوی شاخته میشد. بطوریکه در اکثر وقایع و مناسبات سیاسی ان دوران بطور مستقیم و غیر مستقیم دخالت داشت...انها همچنین به دلیل برخورداری از روحیه جنگندگی و دلاوری و همچنین میهن پرستی در طول جنگ جهانی اول و دوم بخوبی توانسته بودند جنوب ایران را از نفوذ بیگانگان و استعمارگران ان زمان بخصوص انگلیس  مصون بدارند و شکستهای سختی را در طول جنگ جهانی اول به انگلیسیها وارد کنند و در واقع ایل قشقایی یک مانع و تهدید جدی برای منافع استعمارگران محسوب میشد و این موضوع باعث شده بود تا انگلیسیها به فکر تسویه حساب با قشقاییها باشند و به همین دلیل به بهانه مدرنیزه کردن جامعه ایران که از جوامع غربی ان زمان اقتباس میشد رضا شاه را به اسکان اجباری ایلات(تخته قاپو)  ترغیب کردند ولی چون این کار به زور و اجبار و در کوتاه مدت انجام میشد نتیجه ای نداد و راههای دیگری مثل بمباران کوچ عشایر ,تبعید و زندانی کردن و حتی اعدام سران عشایر را نیز بی نتیجه مانده بود بنابراین چاره ی دیگری باید اندیشیده میشد...با پایان یافتن جنگ جهانی اول و بلافاصلا با شروع جنگ جهانی دوم و حمله ی متفقین به ایران رضاشاه به ناچار برکنار شد و پسرش محمدرضاشاه به قدرت رسید و با به قدرت رسیدن وی سران عشایر وقشقایی که از زندان رضاشاه گریخته بودند دوباره قدرت گرفتند و به مصدق پیوستند و چندسالی اوضاع ارام بود تا اینکه با ملی شدن نفت انگلیسیها و شریک جدیدش امریکاییها دوباره عرصه را تنگ دیده و دوباره دست به کار شدند. اما این بار از روشهای سابق مثل تخته قاپوخبری نبود و برنامه ی اصل چهار ترومن چاره ی کار بود. برنامه ای که میتوان انرا یک جراحی ساختاری( اقتصادی ,اجتماعی و فرهنگی و حتی سیاسی) جوامع جهان سوم و بخصوص ایران نامید. همانطور که قبلا گفته شد ایل قشقایی بدلیل ساختار اجتماعی پیچیده ای که انرا قدرتمندترین جامعه سیار معرفی میکرد و همچنین بدلیل خصومت دیرینه ای که استمعارگران از قشقایی داشتند باعث شد تا امریکا و انگلیس بایک برنامه ریزی بسیار دقیق و هوشمندانه و در پناه برنامه اصل چهار ترومن سد محکمی به نام قشقایی را به راحتی هرچه تمامتر از میان بردارند. به همین دلیل ایل قشقایی ابتدا مورد جراحی (دگرگونی و تغییر ساختاری) قرار گرفت. جراحی(دگرگونی) به این صورت بود که با ید زمینه ای فراهم میشد تا دست سران وسیاستمداران قشقایی از مجلس و دولت مصدق قطع میشد چرا که قدم اول برای رسیدن به هدف حذف سران وسیاستمداران قشقایی بود که با نفوذی که در دولت ومجلس داشتند بسیار قدرتمندتر از قبل شده بودند و این کار بدون براندازی دولت مصدق ممکن نبود . چرا که قشقایی و مصدق با همدیگر بسیار قدرتمند بودند و در صورتی که یکی از این دو به بند کشیده میشد سقوط دیگری قطعی بود. اما انگلیسیها بخوبی به این موضوع واقف بودند که ابتدا از پای دراوردن قشقایی بدلیل قدرت زیاد نظامی و گستردگی و همچنین در دسترس نبودن عملا امکانپذیر نخواهد بود از این رو از کار انداختن قطب دیگر قدرت یعنی مصدق بدلیل اینکه هم در دسترس بود وهم بخوبی محافظت نمیشد بسیار محتمل تر مینمود .(بی شک یکی از انگیزه های کودتای 28 مرداد1332 به دست انگلیس و عوامل ان میتواند همین موضوع باشد). با سقوط دولت مصدق و روی کارامدن دولت کودتا(زاهدی) سران وسیاستمداران قشقایی هم موقعیت خود در دولت و مجلس را از دست دادند و با افزایش فشارها مجبور به ترک وطن شدند. بسیاری دیگر از سران و بزرگان نیز یا به زندان افتادند ویا تبعید شدند. در واقع با کودتای 28 مرداد و پیامدهای ان زمینه برای اجرای سیستم اموزش عشایرسیار( جراحی ساختاری) فراهم شد. با فراهم شدن شرایط به یک مجری(جراح) باهوش و تحصیلکرده  والبته بومی و اشنا به زندگی سخت عشایری نیاز بود تا بتواند سیستم اموزشی را بخوبی پیاده کند. بنابراین محمد بهمن بیگی تنها شخص واجد شرایطی بود که در ان برهه از زمان موجود و در دسترس بود و میتوانست ان ماموریت سخت و طاقت فرسا را به انجام برساند. با پیشنهاد چنین پستی به بهمن بیگی و همچنین با حمایتهایی که با نام اصل چهار ترومن از وی میشد انرا پذیرفت و به نحو احسن به ثمر نشاند. البته به نظر میرسد هدف کلی از اجرای این برنامه اموزشی خیلی با اهداف برنامه اصل چهار ترومن همسو نیست و بیشتر یک سیاست مخصوص برای تجزیه و ادغام جامعه استثنایی قشقایی در جامعه ی مدرن مورد نظر شاه و همچنین برداشتن موانع سد راه دولتهای استعمارگر باشد. به هر حال این برنامه هرچه بود و چه هدفی داشت به بهترین نحو ممکن نتیجه بخش بود.

3.چرا در اجرای این سیتم اموزشی اموزش زبان ترکی قشقایی نادیده گرفته شد و بهمن بیگی هم نسبت به این مساله واکنشی نشان نداد؟
البته این موضوع را میتوان از چند جهت بررسی کرد:

الف: زبان مادری به عنوان مهمترین عامل وحدت ویکپارچگی یک قوم و سند هویت ان:

بدون شک یکی از اهداف این برنامه به ظاهر سواد اموزی( دگرگونی ساختار اجتماعی...فرهنگی...سیاسی...اجتماعی) گرفتن زبان مادری از قشقایی بود. چرا که زبان جز لاینفک حیات یک قوم است و اساسا هیچ قومی را نمیتوان بدون زبان متصور بود و زبان یک قوم هویت ان قوم محسوب میشود. به همین دلیل اموزش باید به زبان فارسی انجام میشد نه ترکی. همانطور که  میبینیم به دلیل اینکه به زبان ترکی جز در روابط درون خانواده توجهی نمیشود و اکثر مناسبات و مراودات متاثر از فرهنگ و زبان فارسی میباشد به ناچار فرهنگ قشقایی رنگ باخته و جای خود را به زبان و فرهنگ فارسی داده است. بنابراین برنامه اموزشی مذکور نه تنها زبان بلکه کل ساختار قشقایی را چنان دگرگون کرده که از ان ایل پرشوکت و قدرتمند فقط نام قشقایی باقی مانده است.

ب: فقدان الفبای واحد و ساختار دستوری در زبان ترکی قشقایی:

گذشته از موارد فوق هر زبان برای ادامه حیات وبقا باید دارای ساختار دستوری  پویا وحروف الفبای واحد ومکتوب باشد که زبان ترکی قشقایی فاقد این فاکتورها بود و شاید مهمترین عاملی که باعث شد بهمن بیگی نسبت به این موضوع واکنشی نشان ندهد همین کمبود فاکتورهای مذکور باشد وبه نظر میرسد وی بدلیل مشغله فراوان ناشی از ماموریت محوله فرصتی برای پرداختن به زبان ترکی را نداشته است و فرضا اگر هم میتوانست, ایجاد و نوشتن و بکارگیری یک ساختار دستوری و الفبای واحد کاری بسیار زمانبر است ونیاز به کارشناسی وسیع دارد و چنانچه حتی مبادرت به انجام این کار میکرد به دلیل اینکه این کار با سیاستها و اهداف اجرای برنامه اموزشی مغایر بود ممکن بود عواقب بدی برای وی داشته باشد.

4.چقدراجرای این برنامه به سود و چقدر به زیان قشقایی بود؟
در این که این برنامه چقدر به سود و زیان قشقایی بوده گذشت زمان بهتر مشخص خواهد کرد و تاریخ بهترین قاضی خواهد بود .اما انچه که مشهود است با اجرا و پیشرفت این برنامه دگرگونی در ساختار(اجتماعی...اقتصادی...فرهنگی...سیاسی) به مراتب بیشتر نمود پیدا خواهد کرد و اکنون بهترین مثال برای این موضوع میتواند تغییر ودر پی ان تبدیل ساختار اجتماعی قشقایی از طبقاتی به شایسته سالاری باشد ...بطوری هر چه فرزندان قشقایی باسوادتر شدند, بیشتر پیشرفت کردند و وجه اجتماعی بیشتری کسب کردند ...سواد و پیشرفت بیشتر, ثروت و وجهه ی اجتماعی بیشتری را برایشان به ارمغان اورد و ان فاصله ی طبقاتی سابق بسیار کم شد و امروزه شاید ان چوپانزاده سابق با یک خانزاده از نظر اجتماعی و اقتصادی و ......کاملا در یک سطح هستند واین بهترین حالت برای سوداوری اجرای ان سیستم میتواند باشد. ولی در اینکه چقدر اجرای ان سیستم به ضرر قشقایی بوده است باید به این موضوع اذعان کرد زیانهایی که بر قشقایی وارد شده بسیار بیشتر و جبران ناپذیرتر از سودش بوده است. در این باره نیز مشهودترین مورد از دست رفتن قدرت و زبان وفرهنگ غنی قشقاییست که بعید به نظر میرسد دوباره زنده شود.

5.ایا بهمن بیگی از اهداف وسیاستهای اجرای برنامه به ظاهر اموزشی اشنا بود یا اینکه ایشان ندانسته این ماموریت را پذیرفته و فقط یک عامل اجرایی بوده است؟

بدلیل اینکه خود بهمن بیگی اکنون در میان ما نیست و قضاوت درباره شخصی که حاضر نیست درست و اخلاقی نیست و همچنین خود وی میتوانست بهترین پاسخ را بدهد از پاسخ به این سوال خودداری میکنم و قضاوت را به تاریخ خواهم سپرد.
دوستان گرامی اگر کم و کاستی را مشاهده میکنید حتما به بزرگواری خود بنده حقیر را عفو کنید چرا که بنده هم ادمیزاد هستم وجایزالخطا
امیر خسرو.....قشقایی 10/12-1390
 
آقای امیر خسرو محترم:
ما همدیگر را نمیشناسیم و در این فضای مجازی با هم آشنا شده ایم و قضاوتمان در مورد یکدیگر از روی نوشته ها و اعمالمان در این محیط مجازی خواهد بود و چه بسا که در مورد همدیگر دچار قضاوت نادرست هم شویم.
در هر حال شما انسانی ملی ووطن پرست و تحلیلتان هم کم و بیش (قسمت اول) بیطرفانه به نظر میرسید. چند نکته را لازم دیدم متذکر شوم. من هم مثل شما یک انسان وجایزالخطا هسنم کم و کاستی اش را خواهید بخشید.
1- در مورد اهداف اصل 4 ترومن: مسلم است هدف اصلی تامین منافع امریکا بوده است. در آن زمان رقابت شدیدی بین امریکا و شوروی از یک طرف و استعمار نوظهور امریکا و پیر استعمار یعنی انگلستان از طرف دیگردر جریان بود (سر منافع ملی یا استعماری خودشان). شوروی منافع خود را در دیکتاتوری کارگری میدید و تلاش داشت آنرا در جهان حاکم کند و امریکا در راس جهان سرمایه داری میخواست سرمایه داری را در جهان مستولی نماید. انگلبس و امریکا هم سر تقسیم منافع استعماری دعوا داشتند آنها حاضر بودند برای رسیدن به اهدافشان هزینه های مالی کلانی از جمله (اصل 4 ترومن و .....) را هم در کشور های جهان سوم متحمل شوند. عقل سلیم حکم میکند که کشور های جهان سوم و یا اشخاص تیز هوش و کاردان (مثل بهمن بیگی) به فکر منافع ملی بوده و از این تسهیلات ( در صورت امکان) بهترین استفاده را جهت عالیترن اهداف خود ببرند و وابسته هم نباشند. با سوادی ارزشی انسانی است. به نظر من بهمن بیگی از این فرصت نهایت استفاده را به نفع عشایر ایران بعمل آورد و در دام توطئه آنها هم گرفتار نشد.
2- چرا قشقایی چرا بهمن بیگی؟ :
درست است که قشقایی ها در مبارزات ضد استعماری رشادت ها و دلاوریها از خود نشان دادند اما بیاد داریم که علاوه بر قشقایی ها بختیاریها هم در انقلاب مشروطیت بسیار موثر بودند واز لحاظ اهمیت کم از قشقاییها نداشتند.لذا فشفایی ها تنها مانع نبودند. در همان زمان اشخاص صاحب نفوذ و باسواد (حرف شنو) هم کم نبودند بنابراین دلیل نداشت قشفایی و بهمن بیگی اولین و مناسبترین باشند.
3- آموزش زبان ترکی:
اگر چه خودتان به چند دلیل منطقی اشاره کرده اید بهتر است در ظرف زمان و مکان و شرایط موجود آن مقطع زمانی قشاوت کنیم. بهمن بیگی در داخل یک حکومت و در محدوده قوانین و مقررات آن فعالیت میکرد. آیا امکان تعلیم به زبان مادری وجود داشت و بهمن بیگی قصور کرد؟
4- سود و زیان:
در مورد سود برنامه تعلیمات عشایر بهمن بیگی خودتان اشاراتی داشتید و وجود صدها بلکه هزاران انسان باسواد دکتر و مهندس و کارشناس گواه این موضوع است. در مورد زیان اگرچه باسوادی اصلا زیانی در بر ندارد (ممکن است معدود افرادی از سواد خود در جهت نا ثوات استفاده کنند) اما استحاله فرهنگی مورد اشاره شما نه تنها با تعلیمات عشایر بهمن بیگی شروع نشد که با ان تکمیل شود بلکه به نظر من خدمات بهمن بیگی مانع آن استحاله هم شد چون باسوادی است که آنسانها را با فرهنگ خود بیشتر اشنا میکند و سبب حفظ و تداوم فرهنگ ها میشود.
5- آیا بهمن بیگی آگاهانه در این راه قدم گذاشت؟
ای کاش این مقاله را در زمان حیات ایشان می نوشتید و برایشان ارسال میکردید تا جواب مقاله تان را از خودشان دریافت نمایید و یا دیگران (از جمله من) از ایشان میپرسیدیم. مطمئن هستم که صادقانه جواب میداد و حالا با مطرح شدن سئوالات اینچنینی عده ای سردرگم نمی شدند
مراد نادری

هیچ نظری موجود نیست: