۱۳۹۳ بهمن ۲۳, پنجشنبه

به مناسبت تولد محمد بهمن بیگی




در طول تاریخ بشر هر روز هزاران انسان زاده می شوند. زندگی خود را گذرانده و بعد از مدتی از دنیا می روند.  نام و نشان بسیاری از  آنها در جایی از تاریخ ثبت نمی گردد. فقط معدودی از انسان ها نامشان در سینه تارخ ثبت و ضبط می گردد و ماندگار می شود. نام گروهی از انسان های اخیر، با جنگ و ستیز و خون و خونریزی و جهل و نادانی و خودخواهی و استبداد  مترادف است. رنگ چهره و محل تولد و زندگی آنها، در این دسته بندی جایی ندارد. سفید و سیاه،  زرد و سرخ نژاد شان بوده و شمال و جنوب، شرق و غرب این کره خاکی نیز از جور و جفای آنها بی بهره نمانده است. اینان به زور قدرت و خونریزی در دل تاریخ جای گرفته و نامشان با جوهر خونبار در صفحات تاریخ نقش بسته است. ابنای بشر خاطره خوشی از آنها نداشته و نخواهد داشت. تیمور، چنگیز، هیتلر، موسیلینی و پینوشه و...... از این دارو دسته هستند. روز تولد اینان چنگی به دل نمی زند.
گروهی نیز بودند و هستند که مسیر حرکت و اندیشه آنها با جهت و تفکرات گروه اول نه تنها همسو نبوده بلکه در جهت عکس در جولان بود. دردشان، درد خود نبوده بلکه درد انسان و انسانیت آزار شان می داد. از تاریکی و جهل و نادانی و خرافه پرستی بیزار بودند. در صدد برآمدند لعنت به تاریکی نفرستاده و چراغی بیفروزند. در فکر نجات بشر و بشریت از بدی ها و نامهربانی ها بودند.
تنها نقطه اشتراک این دو گروه شاید در رنگ پوست و نژاد  آنها و مکان تولد شان بوده است. زرد و سرخ، سفید و سیاه، رنگ صورت، شمال و جنوب، شرق و غرب زمینِ زیبا قلمرو اندیشه و تفکرات هر دو گروه بود. آبراهام لینکلن، نلسون ماندلا، گاندی، امیر کبیر و یعقوب لیث و چگوارا و....... از این دسته اند.
هر کدام گروهی ، قومی و مملکتی را رهبری می کردند اما اندیشه همه آنها خدمت به انسان و انسانیت بود. نام اینان را مهر انسان ها و اندیشه های نیک و اعمال بشر دوستانه آنها با قلم زرین و عصاره مهر و دوستی در صفحات تاریخ نگاشت. و جاودانه کرد. نام اینان، نیکی و انسان دوستی و فقیر نوازی و عدالت را تداعی می کند. زاد روز این انسان های شریف چون مظهر خیر و نیکی است جشن گرفته می شود و شادی می آورد.
بهمن بیگی، یکی از این نیک مردان تاریخ اما برای ما عشایر زادگان که جانکاه ترین دردها را تحمل کرده و در طول قرن ها فلاکت بار ترین زندگی را داشته ایم، سرآمد آن بزرگ مردان است.
آری، چشمه جوشان باید تا آبی گوارا روان گردد. دلی سوخته می خواهد تا عشقی زبانه کش را در خود جای دهد. مجنونی را سزد دل تفتیده لیلی. گلستان باید تا رایحه خوشی به مشام رسد. هدفی نجات بخش را، سزاوار است تحمل نا ملایمت ها. فردوسی باید تا شاهنامه آید. حافظ باید تا غزل ناب سراید. خرد باید تا نیک اندیشد. انسان باید تا انسانیت زاید. مهر و محبت راست ارادت و مریدی.
بله بهمن بیگی آمد. چون ما در آن دوردست ها، به دور از غوغای شهرها، در دامن طبیعت زیبا زاده شد. دردها را دید و رنج ها را چشید. محرومیت ها را دید و تحقیرها را شاهد بود. خردمندانه اندیشید. کلید درمان همه ناکامی ها را یافت.
 وی این کلید طلایی را به همه دردمندان عشایر هدیه کرد. قفل های بسته راهم به آنان نشان داد. کلید در دست، گشودن قفل میسر گردید.
الفبا، الفبا، الفبایش، بود این کلید سازگار! کتاب ها، کتاب ها، کتاب هایش، گنجینه ای است ماندگار!
الفبایش نسل ما را نجات داد. کتاب هایش، چراغی است فرا راه نسل های آینده.
این است که دغدغه زاد روزش را در دل داریم. تولدش نوید امید و دانش و خرد ورزی و رفاه مان بود. گرامی ش می داریم.
زاد روزش مبارک، نامش جاوید و روانش شاد باد.
                                                                       مرادحاصل نادری دره شوری ۲۶/۱۰/۱۳۹۳

هیچ نظری موجود نیست: