۱۳۹۲ بهمن ۲۷, یکشنبه

نوذر فریدونی، یکی از مجرب ترین راهنمایان تعلیمات عشایر اینچنین می گوید



نوذر فریدونی، یکی از مجرب ترین راهنمایان تعلیمات عشایر و مورد علاقه بهمن بیگی بود. وی گوشه ای از خاطرات آموزشی خود را چنین بیان می کند.


محمد بهمن بیگی، از عشایر قشقایی، حقوقدان آشنا به چهار زبان زنده دنیا، نویسنده و بنیانگذار تعلیمات عشایر و برنده جایزه سواد آموزس یونسکو، مبتکر روش های نوین تعلیم و تربیت در ایران بود. بهمن بیگی نامی دیر آشنا برای عشایر کشور بخصوص عشایر استان فارس می باشد زیرا وی اولین کسی بود که سواد آموزی را به عنوان تنها راه پایان دادن به فقر و جهل و بدبختی در میان عشایر مطرح کرد.
وی که از بی سوادی جامعه عشایر در رنج بود، پس از پایان تحصیلاتش با هدف آموزش کودکان عشایر به ایل بازگشت. بهمن بیگی آن قدر دست به قلم برد و آن قدر برخواسته هایش پای فشرد که مسئولین به صداقت خدمتگزاری ایشان ایمان آوردند. در ابتدا با تلاش و پیگیری توانست تعدادی معلم از آموزش و پرورش فارس بگیرد. ولی آنها چون شهرنشین بودند، نتوانستند با زندگی سخت ایل هماهنگ شوند اما بهمن بیگی سنگ زیرین آسیاب بود و شکست را نمی پذیرفت.
راه های دیگری برای انتخاب معلم، در عشایر انتخاب کرد که نتیجه دلخواه را نداشت. با موفقت وزارت آموزش و پرورش دانشسرای عشایری در سال ۱۳۳۶ تاسیس شد و در طی بیست ودو دوره یک ساله، قریب به نه هزار معلم تربیت نمود که با کارمندان ده هزار نفر مشغول خدمت به عشایر بودند.
دبیرستان شبانه روزی عشایری در سال ۱۳۴۶ تاسیس گردید که پس از پایان هر دوره، حدود ۹۸ درصد از دانش اموزان این دبیرستان در دانشگاه های کشور راه یافتند. مرکز آموزش حرفه ای دختران در سال ۱۳۴۹ در جهت احیای صنایع دستی و آموزش فنی حرفه ای پسران در سال ۱۳۵۱، تربیت روستا پزشک، ایجاد کتابخانه های سیار، سینما های سیار، فروشگاه های سیار در طوایف مختلف و همچنین تاسیس استادیوم ورزشی، از خدمات بی نظیر دیگر او محسوب می شوند.
با توجه به تلاش و کوشش های خستگی ناپذیر ایشان، به نظر می رسد رمز موفقیت ایشان در عشق به مردم محروم عشایر بود که با فداکاری و بی باکی غیر ممکن ها را ممکن می ساخت.
در سال ۱۳۵۸ شهید رجایی پس از بازدید از مدارس عشایری و دبیرستان عشایری، فرمودند:«اگر در این کشور یک قدم مثبت برداشته شده همین آموزش عشایر است.»
بهمن بیگی معتقد بود که آدمیزاد را الفبا نجات می دهد و این مختص به عشایر هم نیست. تنها الفبا و آموزنده الفبا می تواند دنیا را از این همه ظلم و بدبختی نجات دهد. وی در رابطه با جایگاه معلمی می گفت که بزرگترین، لطیف ترین و عزیزترین کار دنیا به دست معلم انجام می گیرد. معتقد بود که جایگاه مادی و معنوی معلم در جامعه باید آنقدر بالا باشد که آدم های با هوش و با استعداد و علاقمند بدین سمت سوق پیدا کنند. متاسفانه در حال حاضر اغلب کسانی که هوش و استعداد بالایی دارند به سمت رشته های پزشکی و مهندسی می روند غافل از این که بالاترین شغل، شغل معلمی می باشد. معلم که از تدبیر خود بهره می جوید تا در اعماق وجود انسان ها بذر معرفت و محبت بکارد تا عدالت درو کند.
بهمن بیگی شخصا از مدرک گرایی بیزار بود و او را عقیده بر این بود که اگر هنر وتکنیک را بدانیم، نیازی به مدرک نداریم. ایشان کتابخانه و کتابخوانی را از خورد و خوراک واجب تر می دانست و دائم به معلمان خود توصیه میکرد کتاب بخوانید.بهمن بیگی ورزشکار و فوتبالیست بود.
برخلاف آن روزها که به درس ورزش اهمیت چندانی نمی دادند، این درس را خیلی جدی می گرفت. ورزشکاران را تشویق می کرد.
بهمن بیگی در یکی از مصاحبه هایش رمز موفقیت خود را این گونه بیان می کند که ایشان آدم خوش شانس و با علاقه ای بوده.علاقه او این بوده که مردم باید باسواد شوند و شانس او این بوده که در این راه گام برداشته است. به انسان و انسانیت معتقدبوده و برای او هیچ یک از انسان ها تفاوت نداشته است. وی توفیق پیدا کرده برای پیشرفت و ترقی بچه های عشایر راهی پیدا کند و ره آورد آن، پرورش معلمین قَدَر و دارای استعداد بالا بوده است. رمز موفقیت او این بود که این خوش شانسی را داشته تا افراد با هوش و با استعداد اسباب کارش باشند. بهمن بیگی می گفت که خود او هم این هنر و تشخیص را داشته که چه کسانی را وارد عرصه نماید. یعنی افراد خوب را اسباب کارش قرار دهد و افراد بد را طرد کند.
اینجانب[1] در دوره دوم دانشسرای عشایری پذیرفته شدم و در سال ۱۳۳۷در یکی از مناطق دورافتاده دشمن زیاری و جاوید مشغول انجام وظیفه بودم. هر سال هم شخص بهمن بیگی از مدرسه من بازدید می کردند و راضی بودند. در تابستان ها به کمک معلمین سیار قشقایی می رفتم.
به دستور بهمن بیگی مدت ۳۰ الی ۴۰ روز تابستان در مدرسه ای که تعداد دانش آموزانش زیاد بود و یک نفر معلم شش کلاس را اداره می کرد می رفتم. وضع درسی دانش آموزان در همین ۴۰ روز تغییر اساسی می کرد. خود ایشان بعد از این مدت می آمدند. بچه ها را که قبلا آزموده بودند، می آزمودند. بسیار راضی و خوشحال می شدند. کار معلمین علاوه بر بهمن بیگی و معاون آموزشی، وسیله راهنمایان تعلیماتی بازدید می شد و گزارش فعالیت هر معلم را شخص بهمن بیگی می دیدند. بعد از نه سال معلمی، دبیرستان شیانه روزی عشایری که به همت و تلاش محمد بهمن بیگی در سال ۱۳۴۶ تاسیس شده بود، من و یک نفر دیگر سرپرست شبانه روزی دبیرستان شدیم. بعد از یک سال که سرپرست بودم به تقاضای خودم و موافقت بهمن بیگی، به عنوان راهنمای تعلیماتی مدارس عشایری انتخاب شدم. اغلب سال ها راهنمای تعلیماتی در کردستان و کرمانشاه و آدربایجان غربی بودم. بین کشور ایران و عراق در آن سال ها اختلاف بود. در سال ۱۳۴۸ در قریه ای به نام "بایوه" که نقطه مرزی ایران و عراق بود، یک نفر سپاهی دانش در همان منطقه بوسیله عراقی ها کشته شده بود. من سه نفر از معلمین دختر عشایری را به همان منطقه بایوه و "باشه" فرستادم. در سال ۱۳۵۰ محمد بهمن بیگی برای بازدید از مدارس عشایری به مریوان کردستان آمدند. ایشان اظهار داشتند که مایل هستند از آن مدارس دیدن کنند. در این مورد چنین نوشته اند:« من در یکی از سفرهایم به استان کردستان همراه با راهنمای تعلیماتی کم نظیر، نوذر فریدونی درست در منطقه خطرناک مرزی ایران و عراق، در دو عشیره به نام های بایوه و باشه کلاسِ درسِ سه تن از آنان را آزمودم. اسامی آنها جالب بود. بانو، گلی و تهمینه، هر سه خواهر شایسته نام های خود بودند.»[2]
                        مدرسه عشایری در کردستان
کسانی که خوب درس داده بودند مورد تشویق ایشان قرار می گرقتند. هر ساله از تمام مدارس فارس و خارج از فارس اردوی تربیتی داشتیم که خود ایشان یا معاونت آموزشی، جهانگیر شهبازی شرکت داشتند. جهانگیر شهبازی از افراد دلسوز، فعال و زحمت کش تعلیمات عشایر بودند و با دلسوزی هرچه تمامتر به عشایر خدمت می کردند. او در کارش صادق بود. به علت صداقت در کارش بسیار مورد توجه بهمن بیگی بود. می توانم به طور قاطع بگویم قسمت مهمی از موفقیت های تعلیمات عشایر در امر تحصیلی دانش آموزان مدارس و همچنین دبیرستان عشایری، مدیون زحمات جهانگیر شهبازی بود.
آموزش عشایر اردوهای تربیتی آموزشی مختلفی در عرض سال برپا می کرد. اردوهای فارس که اکثرا دانش آموزان دانشسرای عشایری در آن شرکت می کردند و نوعی کارآموزی برای آنان محسوب می شد. در خارج از فارس هم اردوهای بزرگ داشتیم که وزیر وقت و سایر مسئولین در آن شرکت می کردند. مانند اردوی کرمانشاه و یا اردوی "فتاح آباد" کردستان و اردوی خاش در پای کوه تفتان.
مدرسه ای در شیراز برای اطفال کارکنان و کارمندان تعلیمات عشایر به مدیریت خانم سکینه کیانی تاسیس شده بود. خانم کیانی، همسر فداکار و دلسوز محمد بهمن بیگی و خواهر همه ما عشایری ها بود. او چندین سال در مدارس عشایری تدریس کرده بود و به عشایر و تعلیمات عشایر بسیار علاقمند بود. مدیریت صحیح و نظم در امور باعث شده بود که این مدرسه، یکی از مدارس موفق تعلیمات عشایر باشد.
                           مدرسه عشایری در شیراز
                 آزمایشگاه مدرسه عشایری شیراز







در سال ۱۳۵۲ به دستور بهمن بیگی، همراه با راهنمای تعلیماتی و آقای نوذر اکبرزاده[3]، جهت بازدید از مدارس عشایری خطه بلوچستان عازم شدیم تا ضمن بازدید از مدارس عشایری، گزارش تک تک مدارس را تهیه نماییم. مدت یک ماه طول کشید و از مدارس عشایر زابل، خاش ایرانشهر و دلگان بلوچشتان، بصورت تک تک یا اردویی بازدید به عمل آوردیم.
در خاش و پای کوه تفتان، اردوی تربیتی خوبی داشتیم. بعضی از سران ایلات آن دیار و همچنین تعدادی از مسئولین آموزشی و انتظامی شرکت داشتند. پیشرفت تحصیلی دانش آموزان مورد توجه قرار گرفت. بهمن بیگی شخصا در اردوی بزرگی که در نزدیکی ایرانشهر داشتیم شرکت کردند و از پیشرفت تحصیلی دانش آموزان آن منطقه بسیار راضی بودند. راهنمایان تعلیماتی منطقه عبارت بودند از: مرحوم عبدالحسین صبوری، بهرام نیک نام، بهادر نامداری، عطاءالله رزمجویی، کرم ناروئی.
علی شجاعی[4]در مجله معروف "شوق تغییر" شماره هشتم، آذر و دی ۱۳۹۲ مقاله ای با عنوان "مدیر کل افسانه ای و اتحاد اقوام ایرانی" به چاپ رسانده اند. در این مقاله گوشه ای از خدمات بهمن بیگی در سیستان و بلوچستان بیان شده است و در اردوی بزرگی که در نزدیکی ایرانشهر تشکیل شده و من هم سهم ناچیزی داشتم. از من هم نام برده اند و مورد لطف و محبت ایشان واقع شده ام.     


نوذر فریدونی[1]
به اجاقت قسم صفحه 78  [2]
 یکی از دبیران دانشسرای عشایری[3]
 دانش آموخته دبیرستان عشایری و نویسنده چندین کتاب[4]

هیچ نظری موجود نیست: