۱۳۹۲ آذر ۲۸, پنجشنبه

عملگرایی بهمن بیگی و تلفیق علم و عمل



عمل گرایی و تلفیق علم و عمل
بهمن بیگی به آنچه می گفت عمل می کرد. او اهل شعارهای غیر عملی نبود. اگرچه به دنبال پیشرفت و جهش علمی کودکان عشایری بود اما همه چیز را یک جا نمی خواست. او می دانست که به تدریج و گام به گام می توان به خواسته های عملی رسید. در ابتدای کار فقط در زمینه آموزش ابتدایی فعال بود و با گذشت زمان، دبیرستان، هنرستان، مرکز آموزش حرفه ای و سپس قالی بافی و مامایی و.... را دایر کرد.
عشایر همیشه در دامن طبیعت می زیسته و با شهرها چندان ارتباطی نداشتند. این باعث شده بود که از نتیجه پیشرفت های جدید علم و تکنولژی از قبیل، تلفن و اتوموبیل و مکانیکی و برق و برقکاری و..... بی بهره باشند. بهمن بیگی در اثر چند اتفاق کوچک به این نقیصه فرزندان عشایر حتی در صورت داشتن تحصیلات دانشگاهی پی برده بود. و ضمن تربیت مهندسین و پزشکان و مدیران و وکلا و دبیران، که لازمه اش تحصیلات دانشگاهی و زمان بر بود به فکر افتاد آموزش های کوتاه مدتی را جهت جبران این عقب ماندگی تکنیکی در دسترس فرزندان عشایر قرار دهد.
وقتی آموزش علم با عمل تلفیق می گردد هم یاد گیری آن آسان تر می شود و هم مانایی آن در ذهن متعلم بیشتر می گردد. اما آموزش صرف علم بدون عمل و آزمایش، سخت است و فرار. در مدارس عشایر کلیه دروس از ادبیات تا ریاضی و تاریخ و جغرافیا با آموزش عملی همراه بود. در شعر خوانی ها با ایما و اشاره کلمات شعر آموزش داده می شد. در آموزش ریاضی به دانش آموزان مدارس عشایری، اعداد با اشیای عینی یاد داده می شدند. در مورد جغرافیا با رسم نقشه ها، در مورد آموزش کلمات، بیان کلمات هم خانواده و حتی کلمات متضاد مرسوم بود.
امرالله یوسفی نویسنده زبردست در کتاب "الفبای معجزه گر" به خوبی به موضوع تدریس عملی دروس و مفاهیم کلمات همراه با نمایش در مدارس عشایری اشاره کرده است و نقش دانش آموزان را در اجرای نمایش ها بیان نموده است. او دروسی را که دانش آموزان با نمایش یاد می گرفتند و اجرا می کردند را این چنین می نویسد:«ایران و استان ها – شعرا – دستمال – مسواک – پا – لباس - کسوف و خسوف - شب و روز –  سال و ماه –  ساعت – پرچم – ریاضی و اعداد – علوم و نمایش های داستانی و مشاعره – تاریخی – اجتماعی و کهکشان و زمین و خورشید و ....»[1]
یوسفی در ادامه، آموزش "خسوف و کسوف" و "اضعاف و اجزاء سیستم متریک" در درس ریاضی را به عنوان (دو نمونه) به شیوه مدارس عشایری به زیبایی و روشنی توصیف می نماید و تاثیر این شیوه تدریس عملی را در یادگیری دروس و مفاهیم کلمات بیان می نماید.[2]
از آن جا که گویش فرزندان عشایر (ترکی، کردی، لری و بلوچی وترکمن و... ) بود، شیوه آموزش و یادگیری عملی توام با نمایش بسیار موثر افتاد.
به زیبا نویسی و خط خوش در مدارس عشایری توجه ویژه می شد. دانش آموزانی که خط خوش داشتند ممتاز تر بودند. حتی در یادگیری زبان انگلیسی، خط زیبا مورد توجه بود. عکس زیر نمونه بارز این توجه و ابتکار است.
 
                     زیبا نویسی حتی در زبان انگلیسی

در درس علوم نهایت تلفیق علم و عمل به چشم می خورد. با ابزار بسیار ساده و ابتدایی که در مدارس دور افتاده هم امکان تهیه آنها چندان مشکل نبود، آموزش دروس همراه با آزمایش عملی بود.

                             توضیح درباره یک موشک

بهمن بیگی در بازدید های مکرر خود از مدارس عشایری، در هر مدرسه ای که با ابتکار جدیدی برخورد می کرد آنرا از طریق خود یا راهنمایان تعلیماتی به سرعت به سایر مدارس و شاگردان تحت تعلیم دانشسرا منتقل میکرد.
بیان نمونه ای از این ابتکار می تواند میزان توجه مسئولان تعلیمات عشایر و سرعت و دغدغه آنها را در انتقال ابتکارات معلمین موفق را به مدارس دیگر نشان دهد.
در مدرسه ای در تیره چارقلو از طایفه دره شوری، معلمی به نام "منوچهر کهنسال" که فقط سواد ششم ابتدایی را داشت، ابتکاری جالب و بدیع در آموزش به کار برده بود که اساس جعبه علوم معروف مدارس عشایری قرار گرفت. هر معلمی که از دانشسرا فارغ التحصیل می شد، بدون استثنا یکی از این جعبه ها را همراه خود به مدرسه ای که در آن می بایست تدریس نماید می برد. این معلم پرکار با استفاده از ابزار بسیار ساده "دیکته تلگرافی" را در مدرسه خود به دانش آموزانش یاد داده بود.
بهتر است از قلم زیبای بهمن بیگی ماجرا را نقل نمایم:« ....هنگامی که از دانش آموزی خواستم که کلمات و عباراتی را بر تخته سیاه بنویسد معلم با شادی و غرور پیش آمد و گفت: «دانش آموزان ما علاوه بر دیکته معمول دیکته تلگرافی هم می نویسند!»
 با تعجب پرسیدم: «دیکته تلگرافی یعنی چه؟»
آقای کهنسال در پاسخ پرسش من از کارتن مقوائی نیمه پاره ای که در کنارش بود دو دستگاه چوبی را به ابعاد تقریبی بیست سانتیمتر بیرون کشید و گفت: «اینها دستگاه های فرستنده و گیرنده ما هستند.»
دستگاه ها شبیه یکدیگر بودند و بر روی هر یک تجهیزات کمی از قبیل چند باطری 5/1 ولتی، یک لامپ کوچک و چند قطعه سبک فلزی و پلاستیکی دیده می شد..................... من دو نفر را انتخاب کردم. یکی از آنها با دستگاه گیرنده و دفتر دیکته حرکت کرد و در دامن تپه ای که قریب یکصد متر فاصله داشت منتظر ماند. دیگری پشت دستگاه فرستنده نشست. دو سه رشته سیم نازک دستگاه ها را به هم مربوط می کرد. طرفین با علامت ویژه ای آمادگی خود را اعلام کردند و من کلمات و عباراتی را برزبان آوردم.
شاگرد، نخست با فشار بلند و کوتاه انگشتان بر دکمه ای که روی صفحه فرستنده قرار داشت گفته های مرا دیکته کرد و گیرنده با استفاده از نور ممتد و مقطع لامپ کوچک پیام را گرفت و ثبت نمود. طولی نکشید که او بازگشت و دفتر دیکته اش را جلو من گذاشت. کلمات و عبارات مرا به زیبایی و بی غلط نوشته بود.»[3]
این معلم مبتکر به همراه دانش آموزان با هوش خود به دیکته تلگرافی اکتفا نکرده و نیروگاه! راه انداخته بوده اند. در مسیر جوی آبی که از نزدیکی مدرسه می گذشت آبشاری کوچک ایجاد کرده و به کمک چند پره فلزی  و یک تسمه، دینام دوچرخه ای را به چرخش انداخته و چند لامپ 5/1 ولتی را روشن نموده و آنرا توربین آبی تیره چارقلو نامیده بودند. کارهای ساده اما عجیب دیگری چون ایستگاه هواشناسی، قطب نما، دستگاه تجزیه آب و ارتفاع سنج و جرثقیل کوچک آبی، نتیجه خلاقیت و ابتکارات آن معلم و شاگردانش بود.[4]
بهمن بیگی با دیدن این ابتکارات و خلاقیت بی نظیر در بازگشت به شیراز از آقای دکتر حبشی رئیس وقت دانشسرای عشایری  در خواست می کند که از مدرسه فوق دیدار کند.
ایشان بعد از بازدید از مدرسه مذکور به بهمن بیگی اینچنین می نویسد:«...مفاهیم پیچیده علمی به صورت ساده ترین شکل ممکن به بچه های ابتدائی یاد داده شده است. زبانم از دیدن این همه ابتکار، خلاقیت، حوصله و دلسوزی بند آمده است.»[5] 
این معلم فعال و پرکار و دلسوز همان سال به دانشسرای عشایری منتقل می شود و سمت سرپرستی آزمایشگاه دانشسرای عشایری را بعهده می گیرد. بعد از مدت کوتاهی به پیشنهاد او جعبه ای ساخته و با محتویاتی مثل، قایق نفتی، قطب نما، دماسنج، انواع چرخ دنده، آهن ربای الکتریکی، انبردست، سیم چین، قیچی، قلع، سمباده، سیم های لاکی، لامپ های 5/1 ولتی، باطری، مقوای سیاه، ذره بین، آئینه، لام و لوله آزمایش، براده آهن و.... در اختیار معلمین فارغ التحصیل دانشسرا قرار می گیرد تا در تدریس درس علوم به عنوان "آزمایشگاه سیار" مورد استفاده قرار گیرد. این همان جعبه علومی بود که به آن اشاره کردم.[6]
عمل گرایی و تلفیق آن با علم در سایر موسسات آموزشی تعلیمات عشایر نیز به موازات مدارس ابتدایی رونق گرفت. دبیرستان عشایری به زودی به پیشرفته ترین و مجهز ترین آزمایشگاه های فیزیک، شیمی، زیست شناسی و زبان تجهیز گردید.
که نمونه آنها حتی در دانشگاه های معتبر کشور کمتر یافت می شد.
کارگاه های برق و اتومکانیک وعکاسی دایر گردیدند و دانش آموزان دبیرستان عشایری دروس رسمی خود را توام با آزمایشات مربوطه یاد می گرفتند و در کنار دروس اصلی، با فنون و تکنیک های جدید و هنر آشنا می شدند.
                                                           

دبیرستان عشایری نیازهای بلند مدت آموزش عشایر را تضمین می نمود اما عشایر بعلت رشد روزافزون تکنولزی و رونق کشاورزی و ....نیازهای فوری به تکنسین و گارگران ماهر داشت که از طریق ایجاد هنرستان حرفه ای تامین گردید.عشایرزادگان بدون پیش نیاز رسمی وارد این هنرستان می شدند و زیرنظر ورزیده ترین پیشه وران دست چین شده شهر، آموزش های لازم و کوتاه مدت را می دیدند و به ایل باز می گشتند تا نیازهای فوری فوق را تامین نمایند.
تعداد این معلمین مبتکر و خلاق در دستگاه تعلیمات عشایر بسیار بودند. محمدیار ها و سیاوش ها و کهنسال ها و.... که علاوه بر سواد آموزی، درس محبت و انسانیت و علم و تکنیک را به کودکان عشایر می آموختند. همه این ها، نتیجه عشق، شور و شوق، عطش به  یادگیری و یاد دادن بود که در دل معلمین و دانش آموزان عشایر و دست اندر کاران تعلیمات عشایر بخصوص بنیانگزار آن محمد بهمن بیگی موج می زد.



 الفبای معجزه گر ص40 [1]
 الفبای معجزه گر ص 41[2]
 به اجاقت قسم ص210 ص211[3]
 به اجاقت قسم ص212[4]
 همان ص 213[5]
 به اجاقت قسم ص 214[6]

هیچ نظری موجود نیست: