۱۳۹۲ آذر ۲۶, سه‌شنبه

فرصت سازی و استفاده بموقع از آن به نفع تعلیمات عشایر



فرصت سازی و استفاده بموقع از آن به نفع تعلیمات عشایر
بهمن بیگی این نابغه زمان، از آن مدیر کل هایی نبود که به میز مدیریتش بچسبد و منتظر رسیدن فرصت باشد. او خود خلاق بود. فرصت ها را به وجود می آورد و به موقع بهترین و بیشترین بهره برداری را در راستای هدف نجات بخش سواد آموزی می نمود. او خوب می دانست که به تماشا گذاشتن نتیجه فعالیت هایش کمک بزرگی در پیشبرد کارش دارد و خواهد داشت.
او به مصداق "شنیدن کی بود مانند دیدن" با خبر بود که صرف تعریف و تمجید از کارهایش برای زمامداران امور مملکتی، کار ساز نیست و باید هنر نمایی های کودکان و فرزندان عشایر و پیشرفت های اعجاب انگیز آنها در یادگیری را در معرض دید و تماشای مسئولین کشور قرار دهد و نظر مساعد آنها را جلب نماید. لذا از هر فرصتی نهایت استفاده را می نمود. دعوت از استانداران ، فرمانداران، فرماندهان نظامی درگیر در امور عشایر، مسئولین فرهنگی کشور، نویسندگان و بزرگان مملکت و کشاندن آنها به کوه و کمر جهت نشان دادن چادرهای سفید مدارس عشایری که چون ستارگان درخشان در میان چادرهای سیاه و کپرها و کومه ها و سنگ چین های محل زندگی عشایر می درخشیدند، بسیار کار سازافتاد.
هنر نمایی های دانش آموزان عشایری در ارائه آموخته هایشان که فوق انتظار مسئولین قرار می گرفت و همچنین زحمات بی دریغ و فداکارانه معلمین عشایری که در باور زمامداران وقت نمی گنجید، رضایت دولتی ها را جلب می کرد و ضمن اینکه مخالفت ها و سنگ اندازی ها آنها را به میزان زیادی می کاست، تمایل آنها را به مساعدت و همکاری افزایش می داد و در بیشتر موارد مخالفین سرسخت به دوستان صمیمی و مدافعان پر و پا قرص برنامه های او مبدل می شدند.
با توسعه و گشترش تعلیمات عشایر در سراسر مناطق عشایر نشین که خود نتیجه همین فرصت های طلایی پیش آمده بود و تاسیس دبیرستان عشایری که در شهر شیراز قرار داشت، این موقعیت ها را بیشتر و بیشتر می کرد. هرگاه قرار بود گذار مسئول پر قدرتی، به موسسات آموزشی تعلیمات عشایر، از جمله  دانشسرای عشایری بیفتد، بلا درنگ دانش آموزان چند مدرسه موفق با اتوبوس و یا کامیون های ارتشی به دانشسرا منتقل شده و آماده هنرنمایی می شدند.
موقعیت استان فارس به جهت وجود آثار باستانی فراوان و جایگاه شهر شیراز به عنوان شهری فرهنگی و مرکز توریستی، کمک به سزایی در خلق چنین فرصت های گرانبها ایجاد می کرد. حضور مقامات بالای مملکتی و بین المللی در این شهر و تیز هوشی و فراست بهمن بیگی، از این فرصت ها نعمت های فراوانی برای تعلیمات عشایر به ارمغان می آورد.
اردو های آموزشی که محل تبادل تجربه بین معلمین عشایری و همچنین مهد هنر نمایی دانش آموزان بود، مکان بسیار مناسبی بود جهت ایجاد فرصت های طلایی. تیز بینی و کیاست بهمن بیگی ایجاب می کرد که از مسئولین منطقه ای و کشوری دعوت بعمل آورد و از شانس های به وجود آمده به نفع تعلیمات عشایری نهایت استفاده را بنماید.
بهمن بیگی در خلق فرصت یک نابغه بود. او بخوبی آگاه بود که عقل زمامداران وقت در چشم هایشان است. با نمایش صحیح و به جای دست آوردهای تعلیمات عشایری، آنها را شیفته کارش می نمود و در جای مناسب از آن شیفتگی نهایت بهره برداری را به نفع آموزش عشایر می نمود. کار بهمن بیگی و معلمین و کودکان عشایری کارستان بود. ظاهرسازی و نمایش نبود. واقعیت های تعلیمات عشایری را به رخ مسئولین مملکتی می کشید. آنها هم با دیدن پیشرفت های عجیب سوادآموزی و مقایسه آن با سوادآموزی در شهرها متقاعد می شدند که بهمن بیگی و یارانش کار خارق العاده ای انجام داده اند و لذا در بیشتر موارد با او مساعدت می کردند. اگرچه گاهی هم باعث حسادت آنها می شد و بر مشکلات بهمن بیگی می افزود.
در شورش های دهه چهل، فرمانده کل ژاندارمی وقت جهت بازدید از مناطق عشایر نشین جنوب ضمن گشت زدن با هلیکوپتر متوجه چادر های سفید مدارس عشایری در میان چادر های سیاه مردم عشایر می شود. فرود می آید و دانش آموزان مدرسه سیاری را مورد آزمایش درسی قرار می دهد. در گشت های متعدد چندین بار این عمل را تکرار می کند و متوجه می شود که کار مدارس و معلمین عشایری اعجاب برانگیز است. بهمن بیگی را احضار می کند.
بهمن بیگی در این ایام در شرایط بسیار سختی قرار داشت. مدارس او و کار تعلیمات عشایر هم از طرف یاغیان و هم از طرف دولتی ها زیر فشار بود که با آنها همکاری نمایند. اما سیاست بهمن بیگی حفظ بی طرفی و پیشبرد هدف مقدس سواد آموزی بود.
او در این باره چنین می نویسد:«با خبر عزیمت فرمانده کل بی اندازه پریشان و آشفته شدم. می دانستم که مردی قاطع، بیرحم و تندخوست. از عهده سازمان های دولتی فارس برآمده بودم ولی وحشت داشتم که شکست خوردگان در صدد انتقام برآیند و آنچه رشته بودم پنبه کنند.»[1]
به جهت دور خفتن از شتر و خواب آشفته ندیدن، بهمن بیگی برای تاسیس مدارس جدید و همچنین بازدید از مدارس عشایر به کردستان و آذربایجان سفر می کند. بعد از یکی دو هفته مطلع می شود که از طرف فرمانده کل احضار شده است. او ضمن بازگشت و طی تماس تلفنی با فرمانده کل، شرح واقعه را این چنین با قلم رسای خود بیان می کند:«چند لحظه ای بیش نگذشت. صدای فرمانده کل را شنیدم و شناختم. با خضوع و خشوع سلام گفتم و از اینکه به دلیل مسافرت به مغرب ایران، نتوانسته ام به موقع شرفیاب شوم معذرت خواستم. کلمات و عباراتی که در جوابم بر زبانش رفت حیرت آور بود:«من باید شرفیاب شوم نه شما!» خیال کردم که به طعن و طنز سخن می گوید. چنین نبود و افزود«راهی که شما رفته اید تنها راه نجات و هدایت مردم عشایر است. اگر بیست سال پیش چنین برنامه ای اجرا شده بود، امروز ما گرفتار این همه مصیبت نبودیم. در پروازهایم با هلیکوپتر عده زیادی از دبستان های سیارت را دیده ام. منتظر دیدارت هستم.»[2]
بهمن بیگی به دیدار فرمانده کل می شتابد. فرمانده کل ضمن تکریم او شرح گشت وگذار های خود با هلیکوپتر و دیدارش از مدارس عشایر را بازگو می کند. تعجب خود را از پیشرفت تعلیمات عشایر و مدارس عشایر پنهان نمی کند. فرمانده تحقیق و تفحس خود از سایر مقامات در باره کار بهمن بیگی و تعریف تمجید آن مقامات را هم مخفی نمی نماید. فرمانده کل چند روز بعد در مهمانی خانه استاندار که سایر مقامات نیز حضور داشته اند و بهمن بیگی هم دعوت بوده، ضمن قدردانی از کار های بهمن بیگی می گوید:«این آموزگاران (معلمین عشایری) سربازان واقعی وطن هستند. اینها هستند که امنیت را به وجود می آورند نه ما!»
بهمن بیگی که فرصت را مناسب می بیند وتنور را داغ ، درنگ نمی کند و خمیر را می چسباند!
 گفتم:«این سربازان وطن از جانب ماموران نظام وظیفه ژاندارمری در شکنجه و عذاب هستند.....»[3]
فرمانده ناراحت شده و راه حل را می پرسد. بهمن بیگی در جواب معافی معلمان از نظام را پیشنهاد کرده و اقدام فرمانده را خواستار می شود. پیشنهاد پذیرفته و قول مساعد داده می شود. بعد از مدت کوتاهی معافی آموزگاران عشایری از خدمت سربازی به تصویب مقامات مربوطه می رسد.
این است یکی از نتایج تیز هوشی بهمن بیگی در ایجاد فرصت های گران بها و استفاده بلافاصله و صحیح از آنها.
همانطور که ذکر شد، یکی از شگرد های بهمن بیگی این بود که مدارس موفق عشایری را به دانشسرای عشایری می آورد. این ترفند، دو نتیجه موفق به همراه داشت. اولی این بود که شاگردان دانشسرای عشایری از تجارب معلمین برجسته درس می آموختند و به شوق می آمدند و ترغیب می شدند که در آینده دانش آموزانی چون محصلین معلمین موفق تربیت کنند. دوم آنکه چون دانشسرای عشایری در شهر شیراز قرار داشت، این امکان ایجاد می گردید که هیئت هایی که از پایتخت به شیراز می آمدند بدون مانع تراشی و راحت تر این مدارس موفق را ببینند و فرصت مناسب خلق گردد.
تا مدتی اداره آموزش عشایر جزئی از اداره کل آموزش و پرورش فارس بود و تحت نظارت آن اداره کل قرار داشت و مزاحمت هایی از جمله دخالت های اداری نا مناسب در کار بهمن بیگی ایجاد می کرد. استقلال مالی تامین شده بود اما استقلال اداری یکی از آرزوهای بهمن بیگی بود.
در موضوع ارتقا جایگاه اداره آموزش عشایر به اداره کل آموزش عشایر، یکی دیگر از این فرصت های طلایی بسیار راهگشا بود. وزیر آموزش و پرورش به همراه هیئتی عالی رتبه وارد شیراز شده بود. در یک روز جمعه که این هیئت از باغ های شیراز دیدار می کرد برحسب تصادف و بعلت نزدیکی دانشسرای عشایری به باغ ارم، متوجه سر وصدای درون دانشسرا می شود و سرزده وارد می گردد. اتفاقا تعدادی از مدارس برجسته در دانشسرا بودند و دانش آموزان در زیر چادرهای سفید مدارس عشایری که قبلا برپا شده بود برای شاگردان دانشسرا هنرنمایی می کردند.
 وزیر و همراهان وارد دانشسرا شده و روحیه شاداب دانش آموزان و هنرنمایی های بی نظیر آنها در شعرخوانی ، عملیات حساب، نمایش، مشاعره و خط و زیبانویسی.... آنها را به وجد می آورد طوری که هنگام خداحافظی، یکی از همراهان می گوید:«از دیدار بسیاری از باغ ها باز ماندیم ولی آموزشگاه شما از همه باغ ها پرگل تر و با صفا تر بود.»[4]
لازم به ذکر است که مدیر کل آموزش و پرورش فارس، بهمن بیگی را از حضور وزیر و هیئت همراه آگاه نکرده بود و این فرصت اتفاقی و شاید بقول خود استاد از اقبال نیک او، پیش آمده بود.
وزیر چند روز بعد در اجتماعی بزرگ از فرهنگیان فارس، خطاب به حضار در مورد بهمن بیگی چنین می گوید:«شما در میان خود در فارس چنین نمونه و الگوی ارزنده ای دارید. همه باید از این همه مجاهدت و فداکاری سرمشق بگیرید....»[5]
اداره آموزش عشایر از لحاظ مالی از سایر ادارات فارس مستقل شده بود و بودجه خود را مستقیما از سازمان برنامه دریافت می کرد اما از لحاظ اداری وابسته به اداره کل آموزش و پرورش فارس بود. باز بهمن بیگی تیزهوش و نابغه ضمن سپاس از خدای خود به فکر استفاده از این فرصت استثنایی می افتد. او بی گدار به آب نمی زد.. پشتیبانی مردم عشایر و رابطه صمیمانه با زمامداران فارس و کمک های بی دریغ سازمان برنامه و از همه مهمتر پیشرفت های اعجاب انگیز موسسات آموزشی تحت مدیریتش، او را ترغیب نمود و هفته ای بعد عازم تهران شد تا از فرصت ایجاد شده برای جدایی از اداره کل آموزش و پرورش فارس و تبدیل شدن به اداره ای مستقل تلاش نماید.
 مدیر دفتر وزیر، اجازه ورود نمی دهد اما بهمن بیگی باز با ترفندی زیرکانه وارد دفتر وزیر شده و بعد از بیان دلایل و مستندات منطقی، خواست خود را مبنی بر استقلال اداری تعلیمات عشایر مطرح می نماید. به او پیشنهاد می شود که اداره ای مرکزی در تهران تاسیس گردد. بهمن بیگی چون به جاه و مقام شخص خودش نمی اندیشید و تنها مقام و جایگاه تعلیمات عشایر برایش مهم بود، قبول نمی کند. نهایتا موافقت تاسیس این اداره کل در شیراز را از وزیر می گیرد و در مقابل قول می دهد که فعالیت های آموزشی خود را در تمامی مناطق عشایر نشین کشور توسعه دهد. بهمن بیگی به قولش عمل می کند و چنانکه می دانیم از فارس گرفته تا بختیاری، لرستان، آذربایجان، کردستان، ایلام، کرمانشاه و گلستان و بلوچستان و کرمان و... جایگاه معلمین عشایری شد و فرزندان عشایر آن مناطق نیز از نعمت سواد بهره مند شدند. 
آوازه تعلیمات عشایر و مدارس سیار و سایر موسسات آموزشی آن نه تنها در داخل کشور زبان زد خاص و عام بود بلکه از مرزهای مملکت عبور کرده و در دنیا صدا کرده بود. جایزه سوادآموزی یونسکو را نصیب پرچمدار تعلیمات عشایر نموده بود. بنیانگزار این دستگاه باعظمت به روسیه "شوروی سابق" دعوت شده و طی سخنرانی های خود، تعلیمات عشایر را به جهانیان معرفی کرده بود.
در همایشی که آن موقع در تهران تشکیل گردید و وزیران آموزش و پرورش و استادان تعلیم و تربیت اغلب کشورهای دنیا در آن حضور داشتند، بانی تعلیمات عشایر ایران نیز حضور می یابد. وزیر آموزش و پرورش کشور در گزارش رسمی خود به ابتکار ایجاد مدارس سیار عشایری اشاره می کند. به دنبال آن هیئتی از سازمان جهانی یونسکو وارد شیراز می شود و از مدارس عشایری بازدید می کند. این سازمان اولین ماشین کتابخانه سیار و یک دستگاه اتوبوس را در اختیار تعلیمات عشایر می گذارد.[6]
مدت کوتاهی بعد تعدادی از مربیان آلمانی به شیراز می آیند و بعد از دیدار از چند مدرسه عشایری، تحت تاثیر قرار گرفته و ضمن ستایش عملکرد تعلیمات عشایر تعدادی تخته سیاه بزرگ و بادوام هدیه می کند. بهمن بیگی در این رابطه می نویسد:" مردان ایل عاشق تفنگ های گلوله زنی آلمانی بودند و فرزندانشان عاشق تخته سیاه های آلمانی.[7]
بدون شک اگر تبحر بهمن بیگی در فرصت سازی ها نبود. اگر زحمات بی دریغ معلمین عشایری و دست اندر کاران تعلیمات عشایر نبود. اگر هنرنمایی های فرزندان و کودکان عشایر به تماشای زمامداران وقت در نمی آمد. استقلال مالی و اداری تعلیمات عشایر از ادارات مربوطه نه تنها امکان پذیر نبود بلکه غیر ممکن می نمود. برای تایید صحت این مطلب شما را به نوشته بهمن بیگی در همین مورد ارجاع می دهم:« ...چگونه می توانم محبت ها و مساعدت سازمان (برنامه) را فراموش کنم و آن را در اعداد علل و عوامل مهم پیشرفت های کارم نشمارم؟»[8]



 به اجاقت قسم ص177[1]
 به اجاقت قسم ص178[2]
 همان ص179[3]
 به اجاقت قسم ص231[4]
 همان ص232[5]
 به اجاقت قسم ص188[6]
 همان ص189[7]
 همان ص196[8]

هیچ نظری موجود نیست: