۱۳۹۲ آذر ۳, یکشنبه

پایتخت متحرک ایل




در این شهر متحرک و بزرگ عشایری، جز یک معلم شیرازی و شاگردان معدودش، جز تنی چند از برجستگان قوم و منشی های ایلخانی، که از میان قشقایی های شهرنشین انتخاب و به القابی از قبیل مشیر دفتر و معین دفتر ملقب بودند، احدی سواد نداشت. استتار فقر وغنا، خوشی و ناخوشی، در شهرها و مساکن ثابت و مستقر، ممکن و میسر است ولی در چنین شهر بی در و دیوار و متحرک، به خصوص در زمان کوچ، همه اختلافات و تفاوت ها عریان و آشکار بود. گرانبهاترین اسب ها با زین و برگ مطلا، در کنار وامانده ترین خرها با جل و پالان فرسوده، مجلل ترین زن ها با جامه های فاخر و سایه بان های زربفت، در کنار ناتوان ترین مادرها که کودکان خود را، پیاده بر پشت داشتند دیده می شدند. گروهی که گردن آویز مروارید داشتند با صفوف طویل زندانیان زنجیر به گردن همسفر بودند. 

محمد بهمن بیگی (بخارای من ایل من صفحه 51 و 52 )

هیچ نظری موجود نیست: