۱۳۸۹ بهمن ۱۱, دوشنبه

چراغ تریک (توری یا زنبوری)




قشقایی ها در دامان طبیعت زندگی میکردند روزشان با نور خورشید وشب آنها با نور آتش اجاقشان روشن بود
همزه مدرسه عشایری می رفت ومیدانست که باید درس هایش را در روز حاضر کند چون چراغی در کار نبود اما اگر گاهی هم کاهلی میکرد و مجبور میشد شب درس بخواند کنار اجاق می نشست و در روشنایی شعله اجاق درسش را حاضر میکرد تازه اگر هم درسی نداشت میدانست که گاهی باید در کنار روشنایی شعله اجاق برای پدر و مهمانان او کتاب (شاهزاده هرمز-امیر ارسلان رومی- حسین کرد و......) را بخواند.
پدر همزه سواد نداشت اما مرد روشنی بود ودلش می خواست همزه ملا (با سواد) شود. لذا سعی میکرد لوازم ملا شدن را برایش فراهم نماید.
اواخر شهریورماه سال 1341 بود .ایل آماده میشد که به قشلاق کوچ کند.پدر همزه برای خرید لوازم مورد نیاز به شهر رفته بود و عصر قرار بود برگردد.همزه چشم انتظار برگشت پدر بود چون حتما از شهر برای او هم چیزی میخرید.پدر همزه علاوه بر لوازم مورد نیاز چیز جدیدی خریده بود. صندوقی چوبی نسبتا بلندی  که تا آن زمان (همزه و اهالی خانواده ندیده بودند).
همزه کنجکاو دور وبر صندوق می پلکید تا از سر آن سردر بیاورد. پدر هم چیزی نمی گفت تا اینکه غروب شد. پدر همزه درب صندوق را باز کرد ومحتوای آنرا بیرون گذاشت. یک چراغ تریک و الکل و الکلدان وچند تا توری . پدر همزه  چراغ را از نفتی که خریده بود پر کرد ویک توری هم وصل کرد. کمی الکل در الکلدان ریخت و از سوراخ کنار چراغ الکل را در مخزن کوچک داخل چراغ ریخت وآنرا با کبریت روشن کرد بعد از چند لحظه شروع به تلمبه زدن کرد خوب که داغ شد چراغ را روشن کرد.وای همه جا از روز هم روشن تر شد.همسایه ها هم با دیدن روشنای عجیب همه جمع شدند و خوشحال از روشنایی از هر دری حرف زدند. حمزه از آن به بعد دیگر مجبور نبود همه درس هایش را روز حاضر کند و شاید هم عمدا بیشتر درس هایش را می گذاشت تا شب حاضر کند وبه امیر ارسلان خواندن هم علاقمند تر شد.

هیچ نظری موجود نیست: