۱۳۹۲ اردیبهشت ۹, دوشنبه

اعتراض (انجمن فارغ التحصیلان عشایر جنوب کشور) به کتاب خاطرات ملک منصور خان قشقایی




Mehdi Gh: salam morad jan midanam ke alan nisti vali baray shoma matlabi miferestam agar salah didi an ra dar facebook safeh bahmanbeigi ghara bedeh, an naghdi ast bar ketab malek manosor khan ke be bahmanbeigi tohin kardeh ast.


بنام خدا
مدیریت محترم انتشارات نامک
با سلام
در اسفندماه سال 1391 کتابی را آن ناشر محترم تحت عنوان " خاطرات ملک منصور خان قشقایی" منتشر نموده است که صرف نظر از محتوا و اصالت مفاد آن، در صفحات 499-497 مطالبی پیرامون شادروان محمد بهمن بیگی و در مورد تاثیر مدارس عشایری درج نموده است که سراپا نادرست و مخدوش است. ضمن احترام به مبارزات مرحوم صولت الدوله قشقایی، از تنیظم کنندگان انتظار می رفت حتی با فرض تعهد به امانت داری ، در پانویس همان صفحات، واقعیت تاثیر بی چون و چرا و شخصیت مثبت بهمن بیگی، فداکاری های او و عملکرد تعلیمات عشایری را اشاره می کردند. از جناب کاوه بیات که از پژوهشگران نام و نشان دار جامعه است و با مسایل عشایری کاملاً آشناست انتظار نمی رفت که چنین اقدام نسنجیده ای را مرتکب شوند. تلاش مختصر و کنکاش از درون جامعه ایلات و عشایر و تماس با مردم، هر انسان منصف غیر پژوهشگر را هم به تعجب وا می دارد و حقیقت را آشکار می کند که این همه تاثیر در ایلات چگونه رخ داده است؟ بهر حال این اقدام جناب آقای بیات جای تامل دارد، هر چند در مقدمه با اشاره مختصر به اینکه برخی یادداشت های مرحوم ملک منصورخان احساساتی است، از موضوع گذر و یا بهتر است گفته شود فرار کرده اند.
چرا کتاب فوق در دوران حیات پر ثمر بهمن بیگی منتشر نشد؟ . چرا تلاش بیهوده شده است تا تاثیر آموزش در جامعۀ عشایری کشور نادیده گرفته شده و اساساً دستاوردها وارونه جلوه داده شوند؟، چرا به مطالبی اشاره شده است که منشا اطلاعاتی آن از پایه نادرست است؟..... و سئوالات متعدد دیگری که نیاز به فرصت کافی و تحلیل جداگانه ای دارد و فعلاً خارج از حوصلۀ این نوشتار مختصر است.
در صفحات ذکر شده فوق مطالبی نظیر: بهمن بیگی یکی از ثروتمندترین افراد فارس، گرایش های او به احزاب و افراد مختلف، عامل تخریب سنت و فرهنگ و زبان ایل قشقایی، ساختگی و دروغ پنداشتن نوشته های او، اضمحلال ایل با ایجاد مدرسه عشایری و ....آمده است که بدون تردید، جملگی ناروا و از روی بغض و حسادت مطرح شده است. به قول برتولت برشت: "آنکه حقیقت را نمی داند فقط بی شعور است آما آنکه حقیقت را می داند و آن را دروغ می نامد، تبهکار است". در این نوشتار بنا نداریم تاریخ را ورق بزنیم و مظلومیت جامعۀ ایلی را مرور کنیم اما و به اجمال نکاتی را یاد آور می شویم و انتظار می رود که ناشر محترم به گونۀ مقتضی نسبت به انعکاس آن و لزوماً درج این مطلب در چاپ های احتمالی بعدی اقدام نمایند:
بنیامن فرانکلین می گوید: اگر انسانی بخواهد بعد از مرگ فراموش نشود باید یا کاری کند که قابل نوشتن باشد و یا مطلبی بنویسد که قابل خواندن باشد. انصاف را رعایت کنیم؛ در یک مقایسه تطبیقی با مدعیانی که به خود نمره می دهند، کدام نوشتۀ بهمن بیگی قابل خواندن نیست و کدام کار بهمن بیگی ارزش مطالعه و بررسی را ندارد؟. خوب است این داوری را به پابرهنه ها و تودۀ عشایر واگذار کرد که تنها بهمن بیگی مددکار روراست و صادق آنها بود و خوشبختی آنان را جستجو می کرد ولی در همان زمان بسیاری بقا و حاکمیت خود را در تداوم نا آگاهی و بی سوادی جماعت عشایری می دیدند تا بهره کشی راحت تر و مستمر باشد. انصافاً او ثروتمند زندگی کرد اما بر خلاف اظهارات نویسنده، بدون آنکه به جز یک خانه و حقوق ناچیز بازنشستگی، مال و منال چندانی داشته باشد هر چه پیرتر شد، حیات با شکوه تری داشت. صدها هزار دانش آموخته مکتب بهمن بیگی و انسان های دانش پایه ای که در هر گوشه و کنار کشور به خدمت مشغول هستند و عمق کاری که در درون دل ها و خانه ها ریشه دوانده، بزرگ ترین ثروت ماندگار بهمن بیگی است. آری، از این نگاه بهمن بیگی بسیار ثروتمند است. در سال های پس از انقلاب هزاران جوانی که کار و تلاش های او را هر گز ندیده بودند چرا پروانه وار به گردش می چرخیدند؟ و چرا منزل وی روزانه ماوای افراد بی شماری بود که بیایند و دیداری داشته باشند و نکته ای فرا بگیرند؟. وی چه در دوران خدمت و چه در زمان بازنشستگی با قناعت زندگی کرد و هیچ گاه با توجه به امکانات فراوانی که در اختیار داشت و یا می توانست کسب کند، به مال اندوزی نپرداخت. لذا بیان اینکه وی از ثروتمندان فارس است، ناسزا، ناروا، ناشایست و دروغ محض می باشد.
بهمن بیگی شایستگی، استعداد و دانش آن را داشت که پله های ترقی را در نوردد و به مقامات بزرگی برسد ولی هدف بسیار بزرگ تری داشت. درد عشایر را به خوبی شناخته بود و به هر دری زد تا این جامعه محروم و مهجور را از بی سوادی و نا آگاهی نجات دهد. او می دانست که برای موفق شدن باید بی باک بود، از خود گذشت و مسیر ناهموار را گام به گام و در تعامل با افراد، نهادها و سازمان های متنفذ دیگر پیمود. شرایط اجتماعی، محیط و قلمرو عشایر با تنگناهای فراوان، سنگ اندازی ها و مخالفت های جدی از درون جامعه ایلی و تضاد دولت با عشایر کافی بود که هر کسی عطای چنین کار دشواری را به لقایش ببخشد. اما بهمن بیگی هدف مقدسی داشت و نمی توانست زمان را در انتظار و امید به دست آوردن شرایط عالی از دست بدهد. خود ایشان هم گفته اند که "نمی توانستم منتظر بمانم تا شاه بمیرد و بعد با سواد کردن عشایر را آغاز کنم" و همچنان که اعتراف کرده اند "از آن رِندهای روزگار بودند که توانستند از نهر درآمد نفت جوی باریکی هم به سمت عشایر بکشند". این همه فداکاری و بی باکی او را باید ستود و روش کار او را به عنوان سبک و مشی مدیریتی کارآمد، در جامعه ترویج کرد و فراگیر نمود. کلام معصوم است که می فرماید: "شجاع باشید، فراموش نکنید که برای جاودان ماندن اولین شرط است" و بهمن بیگی در این مسیر بسیار شجاع بود و پیشرو و هر گز از هدف خود دست نکشید و هر گز هم در مناقشات سیاسی و تنش های اجتماعی نه میدان را ترک کرد و نه به دیگران واگذار نمود. مگر می توان کاری به این وسعت و عظمت را در تضاد و چالش با هیئت حاکمه پیش برد؟ در هر دوره و زمانی!. آنچه نویسنده، بهمن بیگی را گاهی به چپ، گاهی به راست، گاهی با آلمانی ها و گاهی با آمریکایی ها منسوب کرده به نظر می آید از سر بغض و حسادت نتوانسته است این همه موفقیت و دستاورد را برتابد.
ادعا شده است که نوشته های بهمن بیگی ساختگی و دروغ است!. در یک کلام این اظهار نظر به طنز
می ماند. اهل ادب و دانش بلا استثناء باور دارند که تمام نوشته ها و کتاب های او از نظر ادبی کم نظیر و هر کدام یک شاهکار است، بسیاری از بزرگان حوزۀ فرهنگ، کارهای او را ستوده اند. مطالب و رویدادها نیزعین واقعیت است و مسایلی را بازگو می کند که وجود داشته، اتفاق افتاده ولی با هنر و اندیشۀ بهمن بیگی به بهترین وجه تبیین شده است و خواننده را سر شوق می آورد. اگر این همه توفیق و چنین مطالب نغزی برای برخی ناخوشایند است و یا قابل هضم و درک نیست اشکال به عملکرد و نوشته های زنده یاد، بهمن بیگی، بر نمی گردد. قرن ها خوانین جماعات عشایری را در تیول و تحت حاکمیت خود داشته اند اما در آگاهی بخشی به آنان و ارتقاء سطح زندگی عشایر و حتی حفظ زبان و فرهنگ، کدام اقدام زیربنایی و ماندگار را انجام داده اند؟ کدام اثر مکتوب و مدون آنان توانسته است گرهی از مشکلات زندگی این جماعت بگشاید؟ برای توسعۀ فرهنگ ایل و پایداری آن چه کرده اند؟ و کدام....؟.
بر خلاف اظهارات نویسنده کتاب فوق؛ تنها بهمن بیگی، مدارس عشایری و سواد ، به ایل هویت بخشید، با هم بودن و راه و رسم زندگی بهتر را به آنان آموخت، آگاهی داد، ارزش های فرهنگی را احیاء کرد، استعدادشان را برای خودشان آشکار نمود و عشایر را از یوغ بندگی و بردگی آزاد نمود و طبیعی است که چنین دستاوردها از نگاه محدودی مدعی، گناه و خیانت باشد . وجود اقوام و خرده فرهنگ های فراوان یک سرمایه ملی است و تردیدی نیست که زبان فارسی رشتۀ اتصال اقوام و ایلات مختلف کشور است و نگاه انتزاعی به یک ایل و قبیله فارغ از جامعۀ کلان و شاخص های پایه، نه پسندیده است، نه ماندگار است و نه خریداری دارد و تاریخ هم نشان می دهد که آن همه قشون کشی ها و یاغی گری ها در همان جایی که پیدا شدند، دفن شدند.
نویسنده علاوه بر آنکه بهمن بیگی را خائن قلمداد نموده، به سُخره نوشته است که " در ایل همه او (بهمن بیگی) را می شناسند"!. باید به ایشان گفت که نه در ایل قشقایی بلکه در ایلات و عشایرکشور بهمن بیگی را به نیکی می شناسند و او را از عمق وجود تکریم می کنند. ای کاش گوشه ای از این علاقه و احترام خود خواسته مردم و فرهنگ دوستان را در روز تشییع جنازه زنده یاد بهمن بیگی می دیدند که چگونه دهها و صدها هزار انسان دلباخته با همۀ محدودیت ها و تنگناها خود را به جمع رساندند تا برای آخرین بار آن یار سفر کرده را بی هیچ چشمداشتی بدرقه کنند. سزاوار بود نویسنده قدری چشمان خود را باز می کرد، کدورت و بخل را کنار می گذاشت، واقعیت ها را می دید، ذهنیت چند دهه قبل را بدور می ریخت و با چوپان زادگان، پا برهنه ها، کتیرا زان ها و .... نشست و برخاستی می داشت تا دچار این خطای فاحش نشود.
انجمن فارغ التحصیلان عشایر جنوب کشور

هیچ نظری موجود نیست: