۱۳۹۴ آذر ۲۲, یکشنبه

بهمن بیگی فقط با سواد نکرد!




بهمن بیگی فقط با سواد نکرد!
بی گمان الفبا کلید مشکلات ماست اما بهمن بیگی صرفا الفبا نیاموخت. می توان وی را بدون اغراق مصلح بزرگ و امیرکبیر عشایر نامید. قرن های متمادی و متوالی عشایر همجوار بخصوص عشایر جنوب در جنگ و ستیز بودند و از فرصت ها جهت غارت یکدیگر بهره می بردند. دار و ندار هم را به یغما می بردند. زمانی این ایل و در برهه ای آن یکی بر اریکه قدرت و زمان سوار بود و دیگری را غارت می کرد.
 بهمن بیگی با نبوغ سرشار و اندیشه پر بار خود در فاصله زمانی اندکِ حدود سی سال توانست اقوام و ایلات و عشایر را چنان مجذوب نماید که لر و ترک و خمسه و عرب، چون اعضای یک خانواده صمیمی در صلح و آرامش زندگی کنند. نامه دراج عربی به کیهان ایمانی نمونه بارز آن است. کدام مصلح تاریخ توانسته است چنین همزیستی مسالمت آمیز و پایدار را بین اقوام مختلف ایجاد نماید؟
گرچه با سوادی جوامع یکی از عوامل پایه ای صلح و ثبات است اما اگر اندیشه پاک و تفکر انسان دوستانه به همراه سواد القا نشود، ممکن است حتی با سوادی هم در جهت گسترس دشمنی ها سوق نماید. این خردورزی بهمن بیگی بود که توانست اقوام مختلف را در چهارگوشه ایران زمین تحت لوای تعلیمات عشایر، همراه و همدل نماید.
او ضمن اینکه کلید مشکلات را در الفبا می دید، طلای شهامت را نیز با پشیز سواد مبادله نمی کرد. در مکتب وی جسارت ، شهامت، احساس مسئولیت و خصایل نیکوی انسانی جایگاه بالایی داشت.
تاکیدش بر زنده کردن جسارت و شهامت و شجاعت درونی و خفته ایلیاتی ها بود.
این به دان معنی نیست که عشایر فاقد این خصایل بودند، بلکه به این معنی است که مدارس عشایری این خصوصیات اصیلِ سرکوب شده را زنده کرد و در مسیر اصلیش بکار گرفت. عشایر ایران بخصوص عشایر جنوب همیشه ی تاریخ مرز داران شجاع، بی باک و از خود گذشته بوده اند و آن ویژگی ها را در مبارزات خود با بیگانگان و اشغالگران به ثبوت رسانده اند اما به گفته استاد در اثر جهل و بی سوادی از نتایج این مبارزات، بهره ای نبرده و غنایم آن نصیب زورمداران زمان شده و سرکوب شده بودند. در مدارس عشایری او، دانش آموزان در کنارِ باسواد شدن، دانش و شجاعت می آموختند.
بهمن بیگی می فرمود که از ترس، بترسید و شهامت را بستایید!
ترس به دنبال خود زبونی و ذلت، تملق و اسارت، تسلیم و قناعت و انفعال و سکوت می آوَرَد.
در مدارس بهمن بیگی سخنوری و شور و هیجان و صدای رسا و بی واهمه آموزش داده می شد. بدون شک کسی سخنور ماهر می شود که بر ترس حضور و حضار غلبه کند. چنانکه می بینیم اکثر معلمین و دانش آموختگان مکتب ایشان، سخنوران و سخنرانان زبده ای هستند.....

۲. تغییر از پایین ترین سطح:
در جوامع امروزی بیشتر سعی می شود تغییرات از بالا به پایین القا یا جهت داده شود. به عبارت دیگر بزرگان قوم تغییر کنند و تغییرات خود را به مجموعه پایین تعمیم دهند. اما بهمن بیگی تدبیری اندیشید که با سواد آموزی، بدنه جامعه عشایری را متحول و در نتیجه تغییر از پایین به بالا را ایجاد نماید.
برای نمونه می توان به این مطلب اشاره کرد که بهمن بیگی در ابتدای کار در صدد بود با تغییر دیدگاهِ سردمداران حکومت وقت از طریق قانع کردن آنها به دایر نمودن مدرسه سیار برای عشایر، قبل از اسکان به هدف خود که با سواد کردن عشایر بود اقدام نماید اما علی رغم تلاش بسیار موفق نشد. ایشان چون راه به جایی نبرد با دایر کردن چند مدرسه سیار با هزینه خود و کلانتران فرهنگ دوست، و کشاندن مسئولین به قلمرو فعالیت خود و به معرض نمایش گذاشتن مدارس، حاکمان را قانع و وادار به تغییر در دیدگاه خودشان نسبت به عشایر نمود. در حقیقت بهمن بیگی با تغییری در کف جامعه عشایر باعثِ تغییر دیدگاه در سقف حاکمان زمان نسبت به عشایر شد. با گذشت زمان و موفقیت چشمگیر و شگرف سواد آموزی توسط تعلیمات عشایر، بکلی دیدگاه حاکمان زمان در مورد موضوع (اول اسکان، سپس مدرسه) تغییر نمود و قلمرو تعلیمات عشایر به سراسر ایران از جنوب تا شمال و از غرب تا شرق گسترش یافت.
۳. بهمن بیگی فرزندان عشایر را فقط با سواد نکرد بلکه اندشیدن آموخت. در وجود آن ها اعتماد به نفس ایجاد کرد. خود باوری را در آن ها زنده کرد.
تفکرات فرزندان عشایر قرن ها بود در محدوده معینی محصور بود. هر آنچه را که بر سرشان می آمد پیشانی نوشته خود تلقی کرده و لذا در جهت تغییر آن اقدامی انجام نمی دادند. باور آنها این بود که فقط می توانند شجاع و نترس باشند و در جنگ ها رشادت از خود نشان دهند. اسب سوارِ قیقاج زن، چوپان امین، نوکر گوش به فرمان بمانند. در مخیله آن ها معلمی، طبابت، وکالت، مدیریت و ...... جایی نداشت.  آن مقام ها را در انحصار گروه خاصی و بخصوص شهری ها دانسته و ورود خود را در این حوزه ها غیرممکن فرض می نمودند. بعلت بی سوادی و فقر و فلاکت خود را فاقد چنین توانایی می پنداشتند. با دیدن فردی که سواد مختصری داشت و یا با مراجعه به پزشکی جهت معالجه چشم پدران و مادران، جز حسرت نصیب نداشتند. بقیه مناصب را هم دور از دسترس و غیر ممکن می انگاشتند.
بهمن بیگی با مدارس سیارخود و شیوه نوین و بومی آموزش در موسسات آموزشی تعلیمات عشایر نشان داد که هر فردی فارغ از جایگاه طبقاتی و نژادی و قومی خود می تواند به مناسب عالی و مقام های عالی آکادمیک دسترسی داشته باشد. یاد داد که لازمه اش سواد، اعتماد به نفس و خود باوری است. چنانکه دیدیم و شاهد بودیم که مکتب بهمن بیگی، از فقیر ترین و بی پناهترین قشر جامعه عشایری، زبده ترین مدیران و کارآمد ترین مهندسین و حاذق ترین پزشکان و مسئول ترین مسئولان را به جامعه عشایر و کشور عزیزمان ایران تحویل داد.
امیر کبیر در زمان خود به دنبال آن بود که در شهر ها  این حسرت ها را ریشه کن و آن غیر ممکن ها را ممکن سازد. او دارالفنون را دایر کرد و در صدد بود شیوه نوین آموزش را در کشور برقرار نماید اما حب و بغض ها سد راهش شدند.
 بهمن بیگی، این امیرکبیر عشایر هم با اندیشه و خردورزی بی نظیر خود، دارالفنونِ دبستان سیار عشایری، دانشسرای عشایری، دبیرستان شبانه روزی عشایری و.... را دایرکرد و باعث شد شیوه تفکرات تغییر کند و ناممکن ها ممکن و دیوار های حصر فرو ریزد. خود باوری و اعتماد به نفس غوغا کند.
 بهمن بیگی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی از فعالیت های آموزشی دور ماند. به دنبال پشت سر گذاشتن نا ملایمات بسیاری که مغرضان برایش پیش آوردند، کاری عظیم تری را بنا نهاد که به گفته خود ایشان، بیش از خدمات ارزشمند آموزشی اش برای وی افتخار و محبوبیت آفرید.
به نظر نگارنده در این بعد از خدمات ماندگارِ ایشان کمتر تحقیق و تفحص انجام پذیرفته و اهل ادب توجهِ سزاوار معطوف نداشته اند. در بزرگداشت هایی که ارادتمندان مکتب وی برای ایشان تدارک دیده و می بینند بیشتر بعد سواد آموزی مد نظر قدرشناسان ایشان بوده است.
بهمن بیکی با نگارش چهار کتاب ارزشمند (بخارای من ایل من، اگر قره قاج نبود، به اجاقت قسم و طلای شهامت) نشان داد که نویسنده ای چیره دست و صاحب سبک و مردمی است.
گرچه ایشان در ابتدای جوانی کتاب عرف و عادت در عشایر فارس را  به تحریر در آورد و مورد توجه بزرگان و محققین و ادبای زمان قرار گرفت و همچنین مقدمه وی بر کتاب شعر استادش حمیدی شیرازی[1] مورد تحسین قرار گرفت اما از زمان شروع آموزش عشایر تا سال ۱۳۵۷ پای خود را از عرصه نویسندگی بیرون کشید نه بعلت عدم علاقه بلکه به دلیل مشغله زیاد در امر مقدس تعلیم و تربیت فرزندان عشایر مجالی برای نوشتن نیافت.
انفعال در وجود ایشان حتی در سنین بازنشستگی و کهولت معنی نداشت. گنجینه کتب هایش مورد استقبال بزرگان ادب کشور از جمله سیمین دانشور، عبدالحسین زرین کوب، شمس آل احمد، دکتر سیروس پرهام، مهدی پرهام، دکتر مهیندخت صدیقیان، ابراهیم گلستان، کریم کشاورز، شاهرخ امامی، حسین شهسوارانی و...... قرار گرفته است[2]. نوشته های بزرگان و نویسندگان و اهل ادب که اصالت عشایری دارند و در کنار ایشان بوده و یا در عرصه ادب امروزکشور دارای جایگاه سزاوار هستند، کمتر دیده می شود.
بحث در باره سبک و سیاق نویسندگی استاد از دایره معلومات نگارنده خارج است و دانش آموختگان مکتب ایشان و سایر بزرگان ادب فارسی باید در این زمینه آثار او را مورد نقد و بررسی منصفانه قرار دهند تا نسل های آینده بیشتر با ایشان آشنا شوند.
مقاله طریق نجات[3] را می توان بدون اغراق منشور و مانیفست تعلیم و تربیت جهان دانست. بهمن بیگی در این مقاله تعلیم و تربیت دنیا را به چالش کشیده و در انتهای مقاله راه حل مشکلات آموزشی و تربیتی دنیا را ارائه می دهد.
لازمه تغییر شناخت است. مقاله پیام[4] نشان از عمق شناخت استاد بهمن بیگی از زندگی و شیوه حیات عشایر در آن زمان دارد. وی در این مقاله درد های کهنه و جانکاه فرزندان عشایر را به شیوایی خاص خودش بیان می کند. او در حصار درد ها محصور نمی ماند بلکه چون فرمانده ای جنگ آزموده چگونگی در هم شکستن این دژ مستحکم را به ستم دیدگان عشایر می آموزد و بمانند طبیبی دل سوز و حاذق نسخه درمانِ درد های مزمن فرزندان عشایر را می پیچد. اگر ایشان چنین شناخت عمیقی از قلمرو فعالیت خود نداشت، بی گمان چنان تغییرات بزرگ و پیشرفت های شگرف امکان پذیر نبودند.
بهمن بیگی در کتاب به اجاقت قسم، تجارب ارزشمندی را که در مسیر ارائه خدماتش کسب کرده و مشکلاتی را که تحمل نموده و ترفند هایی را که جهت جلب نظر صاحبان قدرت و امکانات بکار بسته است را در طبق اخلاص گذاشته و بی منت به مراکز آموزشی و تربیتی اهدا نموده و پیشنهاد می نماید در مراکز آموزشی تدریس شود.[5]
این نویسنده چیره دست در کتاب بخارای من ایل من، زندگی ایلی را با تمام زیبایی های دل انگیز و درد های حزن انگیزش به قلم کشیده است. تبعیض های جانکاه در ایلیات را مستقیم و یا در دل طنز های دلنشین نمایان ساخته است.
استاد قلم در کتاب اگر قره قاج نبود، داستان ها و خاطرات تلخ و شیرین دوران زندگی خود را چنان زیبا و جذاب به نگارش در آورده است که هرخواننده کتاب، چه ایلی چه شهری خود را در زندگی ایلی یافته و در دریای خروشان دوران تعلیمات عشایر مسحور می بیند.
کتاب های استاد بهمن بیگی چون گلستان سعدی سهلِ ممتنع است و درک مطالب تمامی کتاب ها و مصاحبه های بهمن بیگی نیازمند چندین بار خواندن بوده و غور و تعمق می طلبد نه به دلیل پیچیده بودن مطلب بلکه بعلت عمیق بودن محتوای آن. ایشان در سخنرانی خود در دبیرستان عشایری (بعد از انقلاب اسلامی) در جمع مشتاقانش خطاب به آن ها می فرماید:" کتاب های مرا به دقت بخوانید. من هیچکدام از جملات و کلمات کتاب هایم را بی دلیل ننوشته ام."[6]
با توجه به مطالب فوق به نظر می رسد نباید فراموش کرد که بهمن بیگی فقط با سواد نکرد بلکه به قول دکتر ابراهیم سلیمی کوچی باید عبارتِ : بهمن بیگی که می نوشت[7]: را بیش از پیش مورد توجه و تعمق و تفحص قرار داد.


۵۴ اشک معشوق
 ۵۵ نوشته هایی در باره محمد بهمن بیگی و آثار او به کوشش اسماعیل احمدی،ابوالفتح امیری کهزاد رنجبر ویژه نگار تهران
۵۶ طلای شهامت ص۲۱۳ ویرایش دوم چاپ اول ۱۳۸۸ نوید شیراز
۵۷ اگر قره قاج نبود ویرایش دوم چاپ اول نوید شیراز ص۱۸۵
۵۸
۵۹ فیلم سخنرانی استاد در دبیرستان عشایری زمان مدیریت محسن رجایی پناه
۶۰ سخنرانی دکتر ابراهیم سلیمی کوچی در مراسم بزرگداشت استاد بهمن بیگی ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۴

هیچ نظری موجود نیست: