۱۳۹۲ آذر ۳, یکشنبه

نمی دانم ، شاید هم اشتباه می کنم



نگاه از درون و نگاه از بیرون
نمی دانم ، شاید هم اشتباه می کنم، اما فکر می کنم دیدگاه و در نتیجه میزان عشق و علاقه و شدت سپاسگذاری کسانی که در بیرون از تعلیمات عشایر بوده اند نسبت به بهمن بیگی، با کسانی که در درون این دستگاه با عظمت و پر نعمت بوده اند کمی متفاوت است. البته این عمومیت ندارد و به این معنی نیست که تمامی کسانی که در درون تعلیمات عشایر بوده اند، کمتر از بیرونی ها به اهمیت این موسسه عظیم و خیراندیشانه و خدمات بی نظیر بانی آن استاد بهمن بیگی واقفند و یا کمتر قدردان و کمتر سپاسگذار هستند و بلعکس. قصدم اتهام زدن و یا اسائه ادب نیست. شاید یکی از دلایل این احساس تفاوت از جانب من این باشد که خودم از تماشاچیان بیرونی هستم و علاقه وصف نشدنی من به استاد و دستگاه با ابهت تعلیمات عشایری او، این انتظار را در من ایجاد کرده است که آنهایی که در درون این بهشت بوده اند باید چندین برابر من علاقه نشان دهند. کما این که شاهد عزیزانی هستم که در درون بوده اند و عشق و علاقه آنها و سپاس آن ها در وصف نمی گنجد. اما باز این هم عمومیت ندارد. هستند کسانی که در دانشسرا ی عشایری بوده اند. معلم عشایری شده اند. سی سال خدمت کرده اند و الان بازنشسته هستند. هستند عزیزانی که از طریق دبیرستان عشایری به دانشگاه راه یافته اند. سالها خدمت کرده اند. عده زیادی بازنشسته شده و عده ای هنوز به کار مشغول هستند وشاهد تحوالات غیر قابل باور در زندگی خود بوده اند و یقینا اگر غیر از این بود در فلاکت قبل باقی می ماندند. اما در ادای دین هرچند نا چیز در صف سبقت نیستند و یا در مواردی حتی بی تفاوت عبور می کنند. در مقابل شاهد کسانی هستم که بنا به هر دلیلی مستقیما از نعمات این سیستم آموزشی بی نظیر، بی بهره بوده اند اما چنان عاشقانه و صادقانه در قدردانی و شناساندن این مکتب نوین تعلیم و تربیت، می کوشند که در بسیاری  موارد از یاران درونی پیش می افتند.
اگر دستگاه تعلیمات عشایر و دست اندر کارانش و تحولات بوجود آمده در زندگی افراد درون آن را، به بهشت تشبیه کنم در حقیقت دنیای کسانی که عشایر زاده هستند و مستقیما از این تحول برخوردار نشده اند، دوزخی بیش نبوده است. این طبیعی است کسانی که در دوران کودکی از دوزخ بیرونی به داخل بهشت درونی پرتاب شده اند و یا بخت و اقبال در ورود به این بهشت، یارشان بوده است و زندگی آن ها در اثر تحولات درون بهشت متحول شده است، آن مرارت های دوران کودکی که خود شاهدش بوده اند، فراموششان شود. کسی که هوای بهشت را استنشاق می کند و غرق در رفاه درون بهشت است، از گرمای نفس گیر و حرمان دوزخ بیرون چه خبر دارد؟!  اگرچه از ناملایمات و محرومیت های دوزخ بیرون شنیده باشد. شنیدن کی بود مانند دیدن!
اما آنهایی که هم نسل  درونی ها هستند و  باز به هر دلیلی از آن تنعم بهشت برخوردار نبوده اند و با تحمل مشکلات تحصیل کرده اند و یا حتی امکان ادامه تحصیل را نداشته اند و محرومیت ها و نا ملایمات بیرون را با گوشت و پوست خود لمس کرده اند و شاید که نه، حتما حسرت بهشت را داشته اند و یا کسانی که متعلق به نسل های بعدی بوده اند و به لحاظ بعد زمانی شانس برخورداری از مواهب بهشت درونی را از دست داده اند و بیرون از آن بهشت زندگی خود را رقم زده اند، نه تنها بی تفاوتی را بر نمی تابند بلکه به مانند تشنه ای که عطش خود به آب را و گرسنه ای که گرسنگی خود به نان را به سهولت درونی ها برطرف نکرده است، قدر سیرابی و عدم گرسنگی و موجد هر دو را بیشتر از درونی ها می دانند که آن عطش و گرسنگی را تحمل نکرده اند.
من از نعمات تعلیمات عشایر بی بهره نبوده ام و از این خوان گسترده نعمت بی منت، توشه ای گرفته ام که قوت راهم در تحصیلات متوسطه و دانشگاهی من بوده است و به همین لحاظ خود را مدیون تعلیمات عشایر، معلمین دوره ابتدایی خودم و به ویژه بانی آن استاد محمد بهمن بیگی می دانم. اما این را هم به یقین می دانم که اگر توفیق ورود به درون این بهشت را می یافتم و از چشمه زلال آن می نوشیدم، مسیر زندگیم آنی که هست، نبود و فرسنگ ها فاصله داشت.
به مصداق "قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید" شاید آن هایی که مصیبت را شنیده اما ندیده اند، به قدر عافیت خود کمتر واقف باشند و به همین دلیل شاید مصیبتی را متصور نباشند.
نکته دیگر این است که در یکی دو سال قبل از بازنشستگی بهمن بیگی و سال های اول انقلاب، تعداد معتنابهی از کسانی که ساز مخالفت با بهمن بیگی را می زدند، همان هایی بودند که در درون این بهشت در رفاه فوق انتظار خود غرق بودند. شاید علت آن هم عدم آشنایی این عده با مصائب دوزخ بیرونی بود و (در مواردی تصور آنها از بهشت و دوزخ مد نظر من)، تفاوت کرده بود و در مقابل، تعداد کسانی که در دوزخ بیرونی بودند اما با ساز این افراد همراهی می کردند، به شمار انگشتان دست هم نمی رسید. البته بودند کسانی که منافع شخصی آنها از ابتدا با خدمات بهمن بیگی به مخاطره افتاده بود و فرصت را غنیمت شمرده و تاخت و تاز خود را شدیدتر کرده بودند که حساب آنها از درونی ها و بیرونی های تعلیمات عشایر جداست و بهشت خودشان را داشتند و دوزخی را برای خود متصور نبودند.

هیچ نظری موجود نیست: