۱۳۸۹ آذر ۲۰, شنبه

یوسفعلی بیگ قره قانلو متخلص به یوسف خسرو

یوسفعلی بیگ قره قانلو متخلص به یوسف خسرو

یوسفعلی بیگ فرزند خسرو بیگ از طایفه قره قانلو است . در جوانی نزد حاجی بابا خان کلانتر طایفه دره شوری منشی بوده و او را "میرزا" خطاب می کردند . در آنجا با دختری به نام سلطان آشنا می شود و عشق و علاقه شدید به سلطان و شکست در عشق از طایفه دره شوری جدا شده و به طایفه عمله هجرت می کند . او مردی بلند قد و با وقار بوده که شال باریکی از روی آرخالوق به کمر می بسته و همیشه لوله ای کاغذ و قلمدانی به شالش میزده .

از تاریخ تولد و وفاتش اطلاع دقیقی در دست نیست اما حدود وفاتش را بین سالهای1325 و 1332 حدس زده اند که در مسافرت به دهاقان دار فانی را وداع گفته است .
روحش شاد و یادش گرامی باد .


با ماذون سمت استاد و شاگردی داشته ، خود او این مطلب را در دو بند شعر که به دوست شاعرش محمد ابراهیم می نویسد و مرگ ماذون را خبر می دهد بیان کرده است .


ابراهیم گل سنه وئرم بیر خبر

بو خبر چوخ ائدمش بیزلرَ اثر

ماذون بو دونیادان ائیله ده سفر

آخرت مئلکینی یاد ائدی گئـدی

بیـزه مرشــدده خوب کامل استـاد

بوندان بئله چوخ ائیلرگ اونی یاد

وفـا پیشه مجنون،جفا کش فرهـاد
عجــوزه دونیـــادان داد ائــده گئده


در عین تنگدستی و فقر تمام عمر خود را با عزت و احترام سپری کرده و همیشه در میان مردم ایل محترم و عزیز بوده است . او شاعری است عاشق و عاشقی است شاعر . دلی آتش گرفته دارد و سخنش جانسوز است .

اما سلطان کیست که چنین نامش در ادبیات قشقایی جاودانه است و بدون شک تا زبان قشقایی باقی است همچنان جاودانه خواهد ماند . سلطان دختر موطلایی یکی از کارگزاران حاجی بابا خان کلانتر طایفه دره شوری است که چونان آهوی وحشی در اوج شیدایی و جوانی شاعر،او را افسون زیبایی خود می کند . آتش عشق شعله می کشد . جلوه ای از رخ یار کار خود را می کند و دختر افسونگر ایل بر دل و جان شاعر، آتش زده و خود آسوده و بی خیال می خرآمد. شاعر که در دلش شوری برپاست غزلهای شورانگیزی می آفریند که هر دلی از شنیدن آنها می لرزد .عشق روز به روز بیشتر اوج می گیرد . کلانتر و ریش سفیدان طایفه را برای خواستگاری از سلطان نزد پدر سلطان می فرستد اما چنین پاسخ می گیرد : میرزا به دخترم شعر گفته است به او دختر نمی دهم .

آری رسوم متداول قبیله ای که بسیاری از آنها پایبند هیچ منطقی نیستند یکی نقش خود را بی رحمانه ایفا می کند و در کار عشق گره می افتد . درهای امید یکی یکی بسته می شود . از دست کسانی که خیرخواهانه پندش می دهند فغانش به آسمان بلند می شود . اما سلطان نصیب رقیب می گردد . عشق یوسفعلی بیگ و نام سلطان پا به پای اشعار شیرین یوسف خسرو سیر ابدی می کنند .

اینک غزلهایی زیبا از این شاعر را خدمتتان ارائه می کنم که تمام آن به زبان ترکی است در صورتی که مایل به ترجمه این اشعار هستید برایم پیام دهید تا ترجمه کنم .


قوربانلوق گئجسه


قوربانـلوق گئـجسه آیــرولوب گئـدمه
سحر کیملر اولور قوربانینگ سنینگ
قــوربان که دئیــللر ایــلده بیـر اولـور
هر گونده من اولام قوربانینگ سنینگ
گِـزل هجرانونگدان چوخ تــاب ایلدیم
هانــسه گئـجه لرده من خــواب ایلدیم
اجــل جـان ایســـته ده جــواب ایلدیم
قویموشام که ائدم قوربانینگ سنینگ

ســن منـه رحـم ائیـله سـن بیلنـگ تـــــاره
بــو دونیــــا فــــــانی دیــر یـوخ اعتبــاره
یوســف خسرونــــگ وفـــــــاله یــــــاره
بیر شیرین جانـوم وارقوربانونگ سنـینگ


سن بیر بهشت باغه


سولطان تلنگ سنبل ایزینگ قزل گول
گولـدان نازکـــتردر ایزیـــنگ قوربانه
سن بیر بهشـــت باغه من غمله بولبول
سوسنــله سنبلــله یازونــگ قوربــانه
سولطان تلــنگ دارایوبــان توکنده
توکولان یرلـردن زولفونگ بیکنده
آلــا گئــزلرینــتگا سورمـــه چکنده
محـو ائدر عاشقه گئزینگ قوربانه

سولطان بولــور صراحی در بوخاقونگ
قزل گولونگ غونچه سودور دوداغونگ
شیرین دانوشماگــینگ شیرین مذاقــونگ
او شیرین صحبتـینگ سوزونگ قوربانه
هاچان اولور یــازا دونه بو قیشــــلر
هاچان اولور دوغره گله بو ایشــــلر
بـویــونـــگا گیدیـــرام زری قماشلار
گلابــــاتون سرانــدازونــگ قـوربانه

یوســف خســرو دیــر یار مشکــبو
گـل اوتـوراگ بیـر بیرنان روبـــرو
بیر خلوتــده اولاگ گـــرم گفتــــگو
سن نازائد من چکم نازونگ قوربانه
+ نوشته شده در پنجشنبه 1388/12/13ساعت 12:15 توسط ♫صـــفی خــــانی♫
نقل از:
http://shahrambadri.blogfa.com/post-70.aspx

هیچ نظری موجود نیست: