۱۳۹۳ آبان ۱۰, شنبه

سپاس نامه







ریاست محترم دانشگاه یاسوج، جناب دکتر شاپور رمضانی
با سلام و عرض ادب
تصویر کتابخانه مرکزی را در سایت دانشگاه مشاهده کردم که نام (محمد بهمن بیگی) چون نگینی بر تارک انگشتری علم و دانش (کتابخانه) می درخشید. چه کتابخانه زیبایی و چه اسم با مسمی و ماندگاری، دست مریزاد!
با دیدن نام نامی بهمن بیگی بر سر در کتابخانه مرکزی دانشگاه یاسوج، از خوشحالی بال گشودم و به دوران خاطره انگیز استاد پرواز کردم. دانشسرای عشایری، دبیرستان عشایری، آب باریک با تمامی موسساتش، کارگاه قالی بافی دختران، هنرستان فنی پسران، اداره کل تعلیمات عشایر ایران،  معلمین پرشور،  راهنمایان پرکار،  رانندگان پر تلاش و در راس همه آن ها، چهره با صلابت و جذاب ناجی و پدر تعلیمات عشایر ایران و بانی این موسسات آموزشی برایم تداعی شد.
عشایر ایران قرن ها بود که در چنبره و دور تسلسل جهل و بی سوادی گرفتار بود. بهمن بیگی که خود بدون اغراق تمامی دردها و فلاکت های عشایر ایران بخصوص عشایر جنوب را دیده و (در دوران تبعید) با پوست و استخوان این ناملایمات را لمس کرده بود، تنها راه رهایی از این همه بیچارگی و بی پناهی و کلید مشکلات عشایر را ، سوادآموزی می دانست و آن را در لابلای الفبا جستجو می کرد و در طی بیش از سی سال تلاش مستمر، فرزندان عشایر را به یافتن این کلید طلایی تشویق و راهنمایی می کرد. دیدیم و شنیدیم که عشایر زادگان به این کلید دست یافتند و قفل های بسته زندگی فلاکت بار خود و خانواده های خود را باز کردند. این همه گشایش در زندگی عشایر زادگان، نتیجه عشق وی به انسان و انسانیت بخصوص درماندگان و بی پناهان بود. جوامع شهری ایران از دهه ها قبل دارای مدارس به شیوه نوین بودند اما عشایر ایران مدیون محمد بهمن بیگی است زیرا:
((اگر این عشق در قلب بهمن بیگی نقش نمی بست و فرزندِ خَلف آن یعنی هدفِ نجات بخشِ سواد آموزی در بسترِ دستگاه تعلیمات عشایری شکل نمی گرفت، بی تردید نگارنده که از نعمت پدری مهربان که دستش به دهانش می رسید، برخوردار بودم ، شاید چون نیاکانم چوپانی موفق، کشاورزی منال پرداز[1]، مهتری اسب شناس، نوکری گوش به فرمان، جنگجویی ماهر، اسب سواری قیقاج زن، یاغی کوه گردی می شدم و عناوینی از این دست را قادر بودم داشته باشم و در خوش بینانه ترین حالت اگر بخت و اقبال یارم بود ، فقط می توانستم پسوند ملا[2] را یدک بکشم و (ملا مراد!) صدایم کنند و بازاری پر رونق برای عریضه نویسی و نامه نگاری و نامه خوانی برای دیگران دست و پا کنم.[3]))

کسانی که از خدمات ارزشمند ایشان مستقیما بهره برده و یا آن دوران شکوهمند عشایر را به عینه شاهد بوده اند، هرگز نام بهمن بیگی و خدمات بزرگ او را فراموش نخواهند کرد اما لازمه اینکه نسل جوان فعلی و نسل های بعد، وی و خدمات راستین او را بیشتر بشناسند، ابتکار مردم پسند و قدر شناسانه ای است که فرهیخته ای چون جنابعالی به کار بستید و نام کتابخانه مرکزی دانشگاه را با نامِ او آراستید  . این عمل، ضمن بیان دانش دوستی شما، جنبه سپاسگزاری از خدمات راستین و بی ریای ایشان را دارد و لذا به مانایی خدمت می افزاید. دست شما درد نکند.
بهمن بیگی می گوید: ((خدمت اگر قدر نبیند، ماندگار نمی شود.))
 من به عنوان یک عشایر زاده و کسی که دوران ابتدایی را خوشه چین مکتب انسان ساز پدر تعلیمات عشایر ایران بوده ام، از شما و سایر مسئولین همراه سپاسگزاری می نمایم. مطمئن هستم عشایر ایران این کار پسندیده شما را قدر دان بوده و فراموش نخواهند کرد.
از خداوند مهربان عمری با عزت و زندگانی پر از سلامت و کرامت برای جنابعالی آرزومندم.
                                                               
   مرادحاصل نادری دره شوری (فرهنگی بازنشسته)
                                                                                  ۵/۷/۱۳۹۳


[1] کشاورزی که در ازای کشت زمین ارباب، نسبتی از محصول را به او می پرداخت
[2] به کسی که در مکتب ها سواد خواندن و نوشتن یاد می گرفت اطلاق می شد
[3]  نقل از کتاب رمز توفیق (مرادحاصل نادری - نشر همارا - شیراز 1393-  ص 46 )

هیچ نظری موجود نیست: